وقت نمیزاشت نه برای من نه بچه فقط کار درحالیکه من پولی نمیدیدم هرچقدرمیگفتم اهمیتی نمیداد فقط دنبال یک رابطه سرسری وسریع بودکه بعدش بخوابه به خواسته های من خیلی بی اعتنا بود بعدبچه اینطوری شدزندگیمون.حس میکنم یه جورایی خیالش راحت شد که من موندنی هستم بخاطربچه.بعدا خرج خونه رونمیداد دیگه حس میکردم اون نگاه قبل روبه من نداره من بدتربه هم میریختم عصبی میشدم وتورفتارم نظون میدادم