بت خانواده همسر را بشکنید

دوستان این جواب  درتاپیک های قبل بانوهست که جواب یک سوال پرتکراردوستان هست پیرامون کمتررفتن خونه مادرهمسر. دارم اون تاپیک رومرورمیکنم دلم نمیاد بعضی مطالبش رواینجانیارم بعلت پرتکراربودن معضل.   

  شماهم الان از حرف مادر همسرت ناراحت میشی، چون خودت هستی که داری فکر میکنی شاید من دارم کم میرم؛ همه دارن از ما بیشتر میرن، شاید مشکل از من هست. من باید چیکار کنم، همین روش رو ادامه بدم یا مثل دیگران، نکنه مادرش از من ناراحت بشه؟نکنه دیگه دوستم نداشته باشند؟نکنه بقیه رو بیشتر دوست داشته باشند، کار درست چیه؟

اول از همه باید تکلیفت رو با خودت روشن کنی، چند بار در هفته بری؟یکبار یا هر روز؟ اگه یکبار، به چه علت؟اگر هر روز به چه علت.پشت هر کاری که انجام میدی یک فکر داشته باشه. مثلا بگو من هر هفته سر میزنم، معمولا هم پنجشنبه سر میزنم، چون دلیلی نمیبینم بیشتر از این با دیگران قاطی بشم. کم میرم تا همه عادت کنند و من هم به کارهای خودم برسم.

اینجوری برات خودت مساله رو تعریف کنی، دیگه ناراحت نمیشی. درگیری اصلی ما با خودمون هست و هر وقت، هر کس مارو به یاد این موضوع بندازه ازش ناراحت میشیم. چون خط مشی مشخصی برای زندگی با دلیل منطقی قابل دفاعی نداریم  

اگرکسی این معضل روداره همین الان دفتروخودکاربیاره این سوالات روجواب بده برای خودش.

۲۰سالمه عزیزم

ن عزیزم موندم چیکارکنم برم بدبخترمیشم

حالادوستان درادامه میخوام  بگم بااین روش تکلیفم رویکسره کردم. 

مادرهمسرم گله نابجایی داشتن از کم رفتن من به خونشون. 

سالهاااا این گله بود. سالها گریه وپیش بقیه من رانفرین کردن ووو. 

تمام این سالها منم به خودم شک داشتم. یعنی حس میکزدم شایدواقعامن لج کردم یاعروس خوبی نیستم

بعدمدتهاکه سرم توکارخودم بود وزندگی   به قدرتی رسیدم که ندای درونی بمن گفت بخودت شک نداشته باش کارغلطی نکردی که بخوای بترسی. 

یباردیگه قضیه گریه مادرهمسرم پیش اومد

پیش فامیلای من! وضجه زده بودکه عروسم نمیاد پیشم! 

اون فامیل ما اومدپیش من دونفر ریش سفید مثلا

وحسابی من کوبیدن. اون لحظه بودکه قدرتم برای اولین بارخودشونشون داد. 

شروع کردم به صحبت

گفتم ایا مادرهمسرم بهتون نگفت من هفته ی پیش خونشون بودم واتفاقا براش غذاپختم  وبعدرفتم خونه خودم؟ 

اون ریش سفید میانجی گر گفت نه. 

گفتم پس همه حقیقتو مادرهمسرم بهتون نگفته

خام نشید. یکم زرنگ ترباشید. 

وقتی همسرم اومدگفتم مادرت ادم فرستاده بودبرای مواخذه من واونااومدن حسابی باتوپ پر سرمن. 

همسرم تعجب کرد

بعدازهمسرپرسیدم یه سوال دارم

من که هفته ای یباردارم سرمیزنم به مامانت

(تکلیفمو باخودم مشخص کرده بودم هرهفته یکبارسربزنم) 

بعدگفتم بازهم اشکال نداره

میشه ازمامانت بپرسی که دقیقادلش میخواد هفته ای چند باربهش سربزنم وچه خدماتی بدم تادیگه پشت سرم توفامیل حرف نزنه؟ هرچی بگه قبول میکنم. 

فقط با ارامش حل کنید نه باگریه ونفرین. 

همسرم گفت

مامانم میگه یاهرروزبیاید یاخونتونو بیاریدپیش ما زندگی کنید. 

همین جملات ازدهن همسرم درمبومدخودشم فهمیدچه انتظاربیهوده ای. 

گفتم زندگی ماتعطیل میشه که. 

همسرم دیگه کم اورد وگفت اون چرت میگه

اصلاولش کن. 

واینجوری وقتی تکلیف یاخودم مشخص بود

تونستم تکلیف اوناروهم مشخص کنم. 

بعداون دیگه این مشکل تکرارنشد. 

ومادرهمسرم هیچ گله ای نکرد. 

منم به همون روش درستم ادامه دادم. 

من باشم‌یه تصمیم اساسی میگیرم‌لطفا آینده رو در نظر بگیر اگر همسرت پشتت نباشه دور از جونت داغون میشی و خدایی نکرده در آینده به مشکل بر میخوری ببین قابل تغییر هستن یا شما حد و مرزاتو‌مشحص کن براشون ببین جواب میده

واقعا عالیه که اینطور ایستادین و از حقتون دفاع کردین میشه نظرتونو در مورد پستایی که فرستادم بگین مممون میشم ازتون

یک عدد بانوی زیبا لایکم کنه😌😌😌❤

دوستان لطفا یکی منو لایک کنه تا بعدا بتونم سر فرصت بخونم ،،ممنون میشم 

وااای 

به نظرم این مشکل از بنای زندگیمونه 

اونجایی که مادرمون تشویقمون میکنه و واضح میگه واسه خانواده شوهرت زبون بریز

یا حتما سوپ درست کن ببر خونشون موقع مریضی یا میان خونت مثل پروانه دورشون بچرخ 

یا شوهرت بچه خواهر برادرشو میبره دکتر و قبلش حتی اطلاع بهت نمیده و 5 تا 6 ساعت وقتشو میذاره تو هم بیکار نشین مدام زنگ بزن احوالپرسی کن

کاملا درسته مادر پدر من که به صورت واضح میگن وظیفه تو هست سرویس ویژه بدی به خانواده شوهرت ،، مادرشوهرم همیشه میگه من دوسال کهنه شستم حالا وظیفه ی پسرم  هست مراقبم باشه ،،انگار مثلا دختر اصلا از اول اینقدری به دنیا اومده و احتیاج به مراقبت نداشته ،،

چقد تعداد بت های شما زیاده😂😂

بله

انسانیم پس درمقابل بچه هایی که دنیا میاریم مسئولیم 

چه دختر چه پسر 

صد البته که زحمات زیادی کشیدن و ما تاجایی که میشه باید جبران کنیم ولی اختلافی بین دختر و پسر وجود نداره

خانواده ها اکثرا از پسر و عروس انتظار دارن 

چه تاپیک خوبی و چقدر به دردبخور

خب چجوری چیکارکنم 

چجوری روی خواهرشوهرموکم کنم باسیاست همش بهم دستورمیده منم خوشم نمیاد

کاملا درست میگید ولی پدر و مادر من میگن باید بی چون و چرا هر چی که خانواده همسرت میگن اجرا کنی ،منم همین کارو کردم و صدمات زیادی توی این مدت بهم وارد شده ،،الان به جایی رسیدم که هر ما میرم مشاوره تا همون اثار منفی ایجاد شده  در اثرر این اطاعت بی چون و چرا  رو از بین ببرم