بیتا جان
من اینقدر خجالتی بودم که وقتی جایی میرفتم روم نمیشد حالت نشستم رو تغییر بدم
وقتی برمیگشتم خونه از بس خشک و معذب نشسته بودم عضلات پاهام درد میکرد.
آرایشگاه میرفتم روم نمیشد خواسته ام رو به آرایشگر بگم.
و......
حتی الان بعضی مواقع نمیتونم خواسته ام رو به مامانم یا همسرم بگم.
ی ترسی ی حال بدی دارم.
همین چند روز پیش آدرس جایی رو از مامانم پرسیدم
مامانم گفت آره بلدم چی خریدی؟
ی چیزی بود که نمیتونستم جواب بدم نمیدونم ترس، خجالت یا چی...
با ی صدایی که انگار از ته چاه در میومد گفتم :گل خریدم 😐
همسرمم بعضی وقتا ی سوال ساده میپرسه.
نمیتونم جواب بدم، انگار که روم نمیشه
تو بعضی موارد حرف زدن خیلی خیلی سخته برام😔