بت خانواده همسر را بشکنید

مرسی عزیزم ولی اون مشکلات و وبحث های که بینمون هست میگه نه چیزهای خوب همیشه دنبال ترحمه و همه چی آرومه و زیباست هیچی نمیگه به خانواده اش ولی به محض اینکه بینمون اختلاف ایجاد بشه سریع میره به برادر و خواهر و مادرش میگه دیگه این چیزی نیست که بخام ازش قائم کنم آخرین بار هم متاسفانه بخاطر بحثی که بینمون شد یه هفته رفت خونه مامانش وهمونجا موند و من به شدت حساسم که اونا متوجه اختلاف ما شدن چون دید خیلی بدی بهمون پیدا میکنن و منم مصادف شد با آشنایی بانو آرتمیس دیگه تصمیم گرفتم اصلا برام مهم نباشن چه بفهمن چه نفهمن و باهاشون رفت و آمد نمیکنم چون دوست ندارم پیش کسایی برم که بهم انرژی منفی میدن و از ریز ریز مسائل زندگیمون اطلاع دارن یه جورایی هم میخام به همسرم متوجه اشتباهش بشه هم اونا 

وای من هرچی متن سازی میکنم که مثلا به مادر شوهرم میگم عروس فلانی میگه مادرشوهرم فلان چیز رو چشم روشنی خونه امون آورده یا برا بدنیا اومدن بچه ام فلان چیز خریده برمیگرده میگه حتما عروسیشون خیلی خوبه که براش خریدن در صورتی که من جز محبت چیزی براشون نداشتم و آنقدر به قول بانو باج دادم که توهم فرشته ی منزل بهشون داده. ولی دریغ از یک هدیه از طرف اونها نه عروسی نه بدنیا آمدن بچه ام نه خرید خونه هیچ هیچ منم چندبار بهونه های مختلف براش گل یا هدیه میخریدم به ساعت نمی‌کشید گل معدوم می‌کرد یا از اون هدیه اصلا استفاده نمیکنه و بعد چند وقت میگه منم تا حالا چیزی ازتون ندیدم به روش که میارم برات گل گرفتم یا فلان هدیه میگه اینا چیه گل رو معلوم نیست دانش آموزات بهت دادن بهم دادی و از این حرفا که منم از اون زمان هیچی بهش ندادم و اصلا هم پیشش متن سازی نکردم آدم بی لیاقت رو هرکاری کنی باز به چشمش نمیاد فقط دوری و سکوت بهترین راهکاره

به شوهرم میگم بخدا. مادر شوهرم اومده خونمون عین پرنسس میشینه اصلا نه حرفی نه کاری. ینی اصلا نپرسید دوره کرونا رو چیکار کردین چی خوردین چطوری گرفتیم حالا حالا خوبه بهتری اصللاااااااا ولی انتظار داره من همیشه زنگ بزنم حالشو بپرسم. فعلا که ۵ ماهه قط ارتباطم با جاری اینا‌. دیگه هم نمیخام رفت و آمد کنم. فکر میکردم اشتباه میکنم ولی دیگه مطمئنم که قط رابطه بهترین کاره

عزیزم دفعه ی بعد تو اندفعه برو ب پدرومادرت بگو پاشو برو خونه پدرت بچه رو هم ب اون بسپار بزار بفهمه چ حسی داره

عزیزم قطع رابطه میکنیی باهاشوووت اصلاا رفتو امد نمیکنی واسه پسرتم تفریح درست کن باهاش دوست و مهربون باش ببین چقد جذبت میشه از اونجا فراری مشه توهم متن سازی کن گوشش بخون اونا بدن اونا اونجوریت

پسرم اتفاقا خیلی باهاش بازی می‌کنم و کیک و کاردستی هم خیلی باهم انجام میدیم ولی چون خواهرای شوهرم هر روز نوبتی میان به مادرشون سرمیزنن وبه محض اینکه متوجه بشه فلان عمه اش با بچه ها ش اومده از خود بی خود میشه و کلا هیچ چیز نمیتونه جلو دارش باشه و اونجا آزاد مطلق ولی من اینجا اسلوب تربیتی خودم رو دارم و همين باعث میشه پسرم سو استفاده کنه و بره سمتی که آسونتر و خیلی هم من بخام مثل اونجا باشه پسر لوس و خارج از کنترل میشه 

واقعا سخته ولی انشالله موفق میشم مطمئنم 

مرسی که وقت گذاشتی و خوندی و راهنمایی کردین 😘😘😘

بله دوری و سکوت والسلام

اهان پس پسرتو بیخیال شو فعلا اول از درون ب اغنا برس از اوناهم دوری کن پسرت مطمعنم کم کم زده میشه میگه چرا مامانم نمیاد و ...کم کم میفهمه قضیه رو مثل من ک مامانم با مادربزرگم ۱سال کات کردخ بود منی ک اوتجا دوستهای زیادی داشتم زده شدم

مطمعنم سربلند بیرون میای😙

اینک راهنماییت کردم جون اعصابم خرد شده بود ک بهت ظلم گردن و مثل مظلوما بودی توروخدا ب من قول بده مظلوم نباشی دیگ خودتو ازشون محروم کنی

عزیزم منم اول راهم هنوز یادمیگیرم از بانو بارقه خوبی زده شده تو زندگیم 

اول در مورد موضوعی که میخای متن سازی کن مثلا موضوع × باید اول رو خودت کار کنی بهتر و خوب بودن اون کار رو خودت قبول کنی 

دوم موضوع رو مستقیم نگو با مثال بگو انگار موضوع برا دوستت  دختر خالت یا کس دیگه ای اتفاق افتاده 

در حین متن سازی با آرامش حرف بزن و کوتاه مختصر بگو اگه همسرتون قبول نکرد باهاش دعوا نکن مقایسه نکن

خسته نشو دوباره تکرار کن ومنتظر واکنشش نباش من اینطوری کردم

سعی کن با خانواده های که تو موضوع مورد نظرت موفق عمل کردن نشست برخاست کنی

با مادرشوهرت از این ب بعد سرد رفتار کن مهم نیس برنامش چیه برنامه خودتو پیاده کن اونقدد بگه اعصابش خرد شه

مرسی عزیزم نه انشالله دیگه منم یه بانوی قوی و مقتدرم با اعتماد به نفس بالا انشالله کم کم همه چی درست میشه 

امیدوارم خدا بهم کمک کنه 

من همیشه میگفتم نه خدا راضی نمیشه که من بدباشم و فلان ولی واقعا حواسم به خودم هم نبود که خدا به ناراحتی خودم هم راضی نیست. همیشه برا این رفتارهام ضرب المثل توخوبی کن و در دجله انداز که خدا می‌دهد تو را باز..... می آوردم اون وجدان آسیب دیده ام رو آروم میکردم ولی الحمدلله که خدا اینجا رو بهم نشون داد شاید این همونی خوبی که به من باز داده 

رزق الهی من بوده که بتونم خودمو پیدا کنم الحمدلله. 

عزیزم برام دعا کن بتونم قوی و پایدار تو این مسیر قدم بردارم و ادامه بدم🤩😘🤗

اون ضرب المثل ک زندگیتو داش خراب میکرد وقتی کسی خوبی میکنه مام باید خوبی کنیم نه اینک کسی خوبی نمیکنه ما بکنیم حرامه گناهه خدا قبول ندازههه😠.شک نون خدا اینجارو بهت نشون داد منم داش زندگیم خراب میشد وقتی ۱سال پیش اینجارو‌پیدا کردم اونقدد موفق شدم ک نگووو همیشه هرروز متنهای بانو بخون‌ملکه ذهنت کن واقعا ب بانو بدهکارم محشرهه نمیدونم چ کار خوبی کردم اینجا رو ب من نشوون داد خدا.ب خدا هرردز بانو دعا میگنم و صلوات

گاهی وقتا شده ک دل همه مون گرفته.از اون دل گرفتن هایی ک فقط با گریه ادم سبک میشه

امروز تو خلوت خودم داشتم با خدام اروم حرف میزدم و گریه میکردم دیدم یکی در اتاق رو اروم باز کرد.خواهرشوهر کوچیکم بود.اومد پیشم نشست .هی گف چی شده گفتم هیچی.هی گفت به من بگو .گفتم اخه چرا؟گف بگو شاید کاری از دستم بر بیاد گفتم هیچ کاری از دستت بر نمیاد فقط تنهام بزار.گفت گریه ک میتونم برات بکنم گفتم گریه های من برای خودمه هر کسی تو زندگیش یه گریه هایی داره .تو چرا دوس داری برای گریه های من گریه کنی.؟...دیدم اروم اشک میریخت نگاهش نکردم و گفتم تنهام بزار....دیدم اروم رفت

ن از درد دلم گفتم .ن راهکار خواستم ن هیچ...

با اینکه خوب بود.با اینکه راهکار میداد اما باید یاد بگیرم راهکار من از خودم باشه ترجیحا از یکی دیگه و اون یکی هم حتی جزو بهترینهای خانواده همسر باشن نباید بزاریم از سر دلسوزی سفره کنیم دلمون رو براشون .چون مطمئنا منجر به دخالت میشه .با این کارم ناب موندم .با این کارم نذاشتم راه دخالت باز شه.با این کارم احساس کردم قوی تر شدم و بیشتر به خودم و راهکار هام اعتماد کردم.وقتی از خودمون غنی بشیم وقتی وجودمون از خودمون پر باشه دیگه جای اضافی برای کسی نمیمونه...کسایی ک با دل سوزوندن ،ناخود اگاه وارد چیزهای کوچیک زندگیمون میشن و دیگه جزو وظیفه میدونن ک بخوان از خصوصی ترین چیز هامون بشنون.

سلام عزیزم بله درست میگید

اون زمانی که قطع رابطه بودید حتما دعوا و بحثی اتفاق افتاده بوده میتونید اون اتفاق و بحث رو بگید که چی بوده

؟ 

چی بوده که فقط شما نرفتید و همسرتون رفته

معمولا پسراشون که میرن و عروس نباشه خوشحال میشن

در عجبم که به شما زنگ زدند و از شما خواستند که بهشون سر بزنی 

و اینکه وقتی همسرت می‌رفته دلیلی نداشته بگن پسرمون رو گرفتی

الان خانواده همسرم طوری شدند که اصلا عروس و نوه رو نمیخوان فقط پسرشونو میخوان

یعنی اگه دستش می‌رسید پسرشو پس می‌گرفت 

چون نمیتونن ببینند یه دخترو دوست داره و باهاش خوشبخته

اینقدر مریضن که خوشبختی پسرشون هم مهم نیست

خوشبخت بودن عروسشون مهمه

نمیگن این دختر به پسرمون آرامش و زندگی و سروسامان داده

میگن پسر ما اینو گرفته خوشبختش کرده

نمیگن این دختر خوبی بود که ما رفتیم ده بار خواستگاریش و هزارتا خواستگار داشت، میگن پسر ما هزارتا خواهان داشت

تا این حد پررو هستند

آدم با اینا چیکار کنه جز قطع ارتباط

حتی اگه پسرشون به دلایل کاملا شخصی و کاری باهاشون دعوایی کنه و قهری بکنه 

میگن الهه مقصره، ما که اینو نمی‌خواستیم بگیریم، 

پس مونو از ما گرفته

حالا یکی این وسط پیدا نمیشه بگه آخه شما به پسرتون بی احترامی کردید مشکل دارید الهه این وسط چیکار کرده که اینقدر باهاش دشمنی میکنید