2777
2789
عنوان

بت خانواده همسر را بشکنید

| مشاهده متن کامل بحث + 317345 بازدید | 1712 پست
عزیزمی، ممنون. هر وقت احساس کردی از حرف های من نتیجه خوبی گرفتی فقط برام دعا کن. یا یک صلوات بفرست ...

سلام بانوی عزیز من تقریبا 3هفته اس با تاپیکهای شما آشنا شدم و اگه اغراق نگفته باشم روزی 7تا8ساعت پای نوشته ها و راهنمایهاتون نشستم و خوندم. 

تازه فهمیدم چقدر در حق خودم اجحاف کردم که اصلا توی این 33سال عمر اصلا خودم رو ندیدم و همیشه به دنبال راضی نگه داشتن افراد دور بر خودم بودم حتی به قیمت ناراحتی و دل شکستن خودم. 

نمیدونم شاید بخاطر اعتماد به نفس کم یا نداشتن پشتوانه قوی از نظر مهر و محبت همیشه احساس کمبود محبت داشتم چه از طرف خانواده ام و چه همسرم وخانواده اش و همیشه برای جلب محبت اونها خودم رو کوچیک کردم که بهم مهر بورزن. 

شاید هم بخاطر شخصیت مهر طلب و صلح جوی خودم بوده تمام تلاش وسعیم رو کردم که محیط وافراد دورم رو در آرامش نگه دارم از جانب خودم ولی خودم از درون در اوج تلاطم و ناآرامی بودم مثل آتشفشانی که روز به روز شعله ورتر میشدم از همه زود ناراحت میشدم چه حرفهاشون با منظور یا بی منظور باشه به خودم میگرفتم ولو اینکه از طرف مقابلم خیلی ناراحت بوده باشم بازهم خودم رو به بی‌خیالی میزدم که متوجه ناراحتی من نشه ولی در تنهایی خودم فقط خود خوری میکردم. 

الحمدلله تو این 3هفته که بصورت کاملا اتفاقی با تاپیک شما آشنا شدم تازه متوجه دردم شدم و چقدر برا دل خودم گریه کردم که چطور اینقدر خودم رو نادیده گرفتم. 

الان تو این مدت سعی کردم از تمام افرادی که باعث ناراحتی و آزارم میشن فاصله بگیرم و در کنار خودم بیشتر بهم خوش میگذره. 

متاسفانه همسرم به شدت وابستگی عاطفی شدیدی به خانواده اش داره حتی به قیمت خاموش شدن ذوق و شور زندگیمون. 😔😔

از شما بانوی عزیز و دوستای گلم کمک میخام من که تازه توی این مسیر قدم برداشته ام کمکم کنید. 

سوالم اینه همسرم بدون استثناء هر روز باید بره خونه ی مادرشون و باید هم پسرم رو با خودش ببره و همین امر سبب میشه من تسلط کافی روی پسرم نداشته باشه و چیزهای که برای من قانون و خط قرمز هست توی خونه مادرشوهرم کاملا عادی هست و همین امر سبب دوگانگی پسرم شده و حرف شنوی ازمن کم داشته باشه. 

حالا خدا رو شکر من رفت و آمدم رو محدود کردم وگرنه قبلا هر روز خدا منم باید میرفتم دست بوس بت بزرگ (مادرشوهرم) وگرنه با اخم و تخم همسرم روبرو میشدم طوری که ترکش‌های آن تا چندین روز تو خونه امون بود. حالا هم که میرفتم اونجا خیلی بی احترامی میدیدم از طرف خانواده اش طوری که سلام میکردم جواب سلام منو نمیدادن و حتی اگه دور هم جمع بودن با اومدن ما هرکسی میرفت یه جایی می‌نشست که کلا متوجه بشیم نمی‌خوان ما هر روز بریم ولی دریغ از یک ذره درک و شعور همسرم تا اعتراض میکردم که نریم اونجا بهمون بی احترامی میشه سریع جبهه می‌گرفت که تو میخای میونه ی منو و خانواده ام بهم بزنی، یا میرفت علم شنگه به راه می انداخت که خانمم اینجوری میگه وفلان واونا هم میگفتن عجبا ما کی چیزی بهش گفتیم ومن بيچاره این وسط مثل توپ بین همسرم وخانواده اش این ور و اون ور میچرخیدم وروز به روز افسرده تر و اعتماد به نفسم کمتر میشد تا خدا رو شکر دیگه تصمیم گرفتم نرم اونجا وبه هفته ای یکبار رسید و بعد از آشنایی با بانو آرتمیس الان 3هفته اونجا نرفتم به تقاص تمام سال‌های که درحقم بدی کردن و من جز خوبی چیزی بهشون ندادم. میخام تنها تنبیهی که از دستم برمیاد محروم کردن اونها از حضور من وتمام محبت های بی دریغی که بهشون کردم و جز بی‌احترامی بی محبتی ندیدم وخیلی خوشحالم از این جهت چون اونها فکر میکردن اونها خیلی خوبن که با تمام بدی‌های که بهم کردن من همچنان اونجا میرم و به قول بانو بهشون باج میدادم که فقط کاری بهم نداشته باشن. فقط الان هر وقت همسرم میگه بریم خونه مادرم به بهونه ای شانه خالی میکنم که مثلا کاردارم یا میخام ورزش کنم. 

در صورتی که اون قبلا برا تنبیه من اجازه نمی‌داد برم خونه مادرش (من خانواده ام ازم دور هستن و ماهی یکبار شاید هم رو نبینیم) و همین موضوع مزید بر علت میشد که همسرم مرا در تنها گذاشتنم تنبیه میکرده ولی نمیدونه الان یکی از زیباترین خلقت های خدا یعنی خودم رو پیدا کردم و فقط کنار خودم بهم خوش میگذره. 

فقط نمیدونم از این به بعد چی به همسرم بگم که چرا دیگه نمیخام برم خونه ی مادرش و اگه بعد از مدتی خاستم برم سر بزنم و ازم پرسیدن چرا نمی‌آیی سمتمون چی در جواب بگم که متوجه تغییر من بشن و از این به بعد زینب سابق نیستم و واقعا هم نمیتونم مثل سابق باشم دیگه فقط دوست دارم تنها باشم انگار تازه خودم رو پیدا کردم. 

بانو ممنونم که وقت میزارید و پاسخ میدید بی نهایت سپاسگزارم کمکم کنید که به شدت به کمکتون نیاز دارم که همسرم بیشتر سمت من و خونه امون بیاد و کمتر جزئیات زندگیمون رو بهشون گزارش بده🙏🏻🙏🏻💐💐💐

من عاشق خودم هستم چون من معجزه ی خدام🥰😄😄😍خانمای عزیزازتون خواهش میکنم برای ارامش دل همه امون،شفای بیماران وعاقبت بخیریمون یه صلوات بفرستید🤗منم از خدا میخام بحق این ایام هرچی تو دلتونه زود زود براورده بشه🙏💐
عزیزمی، ممنون. هر وقت احساس کردی از حرف های من نتیجه خوبی گرفتی فقط برام دعا کن. یا یک صلوات بفرست ...

عزیزم من دعا میکنم هیچ جا محتاج نشی خدا خودش دلتو شاد کنه و ارزوهاتو براورده کنه ...منم خیلی از حرفات استفاده میکنم ..

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بیتا خانم  کشف بزرگی کردین . به آگاهی بزرگی دست یافتین. آفرین بهتون. لازمه بت شکنی آینه ...


مسافرعزیز یادمه منم همین حس شمارو داشتم چندسال پیش انقدر باورهای  قدیمی و جدیدم قاتی شده بود که هم حس خوب داشتم هم حس حیرانی و دوست داشتم تنهای تنهاباشم.اون زمان فکر میکردم من بتنهایی این حس هارو دارم و میگفتم چمه چی شده چراانقدر حیرون شدم.همسرمم نمیتونست درک کنه در واقع کسی توان نداره ما رو درک کنه....نه که بتونن و دریغ کنن.این خود ماهستیم که درجه اول باید بتونیم حسهامونو بشناسیم و روشون کلمه بزاریم.

خلاصه میخوام اینو بگم به حسهام بیشتر دقت کردم و به همسرم گفتم موقتیه نگرانم نباش.ولی بزار راحت خودم تصمیم بگیرم.قصد ازارت  رو ندارم قصد ازار خونواده ات رو هم ندارم.فقط میخوام خودمو پیدا کنم.که گاردش شکست.اگرچه دلیل حال بدم خونوادش بودن.اما کمتر رو این مانور دادم تا حساسیت همسرو برانگیخته نکنم.

شاید نزدیک دوسال رفت وامدمو باهمه محدود کردم همون غار تنهایی.همه میگفتن چت شده.نزاشتم کسی بویی ببره حتی کمتر خونه مادرم میرفتم.

اما حتما به هر دوطرف سرمیزدم هر ماه یبار.تا شک نکنن.


به جرات میگم این مدت تنهایی خیلی کمکم کردتاخودمو بشناسم.بتهامو فرو بریزم.وکرونا هم کمک بزرگتری کرد تا این تنهایی رو ادامه بدم و اون پیله رو از دور خودم بکککنم و دربیام.

میخوام اینو بگم هرکاری فکر میکنی نیازداری انجام بده به حس هات اعتمادکن.

شکرت خداجون
سلام دوستان همه ما نقطه ضعف داریم. مثلا من روی بی احترامی دیگران نقطه ضعف دارم به طور مثال. بعد ه ...

بانوجون ..ببین مثلا خانواده شوهرم دخالت میکنن  ،از روی حسادت رو وسایل من عیب ایراد میذارن ،من ناراحت میشم اینارو بروز بدم‌یا ن؟ی کم راجع ب نقطه ضعف و بروز ناراحتیا ،اینکه کدوم ناراحتی رو بگم کدوم رو نگم بیشتر توضیح میدی ...ممنون میشم عزیزم 

عزیزمی، ممنون. هر وقت احساس کردی از حرف های من نتیجه خوبی گرفتی فقط برام دعا کن. یا یک صلوات بفرست ...

براتون دعا کردم شب هم صلوات فرستادم ولی ادرس خونتونو اگ میشه بدین درخواست دوستی بدم از ونجا بدین

این جماعت فامیل و اقوام رو نمیشه عقب بایستیم  هر چی ما عقب بریم اونا میان جلو  همه جا هس ...



حرفتونو قبول دارم.

من با کم کردن و گاهی قطع رابطه ام که خیلی خیلی اتفاقا حالمو خوب کرد ولی  بعد ازینکه تو تنهایی هام خودمو هویتمو تونستم بشناسم و مهارتهای زندگیمو بالابردم و روی سلامتی ثروت و روابط خودم با همسرو بچه هام کارکردم.......


متوجه شدم همچنان مادرهمسرم و خواهراش عادت  نکردن به نبودمن....چون مدام زنگ میزدن و میگفتن  نفرینت میکنیم که داری پسرما رو ازمامیگیری.

انشاله عروس مثل خودت گیرت بیاد.

من جواب دادم ان شاله عروس مثل خودم گیرم بیاد.پسرمو هر روز براحتی بفرسته خونه من و خودش سرگرم زندگیش باشه.

اتفاقا منم دعا کردم هربلایی سرم اوردید سر دختر خودتون بیاد.

اینارو برای اولین بارتو عمرم میگفتم.یه عروس همیشه اروم و بی زبون بودم اخه.

بعدش هم گفتم اگه خیلی براتون چای سواله که چرا من نمیام پیش شما بدونید روحم رو اسیب زدید اون هم ازنوع شدیدش.

مگه چندبارعمرمیکنم که همه عمرمو بخوام بااسیبهای روحی که شما به من واردکردید سرکنم.

پسرتون و کمک های مالی و خدماتیش رو هم ازتون منع نکردم.

دیگه ساکت شد و گفت نمیدونستیم بهت اسیب زدیم.ما نیت بدنداشتیم.ووو

بعدازون تایه حدی از قطع رابطه کاستم.و هفته ای یبارسرمیزنم اما نه با ورزن قبلی


اینو بگم باااید مدتی کم تر رفت وامد میکردم تا هویتمو بدست بیارم.

 در ورزن فعلی من روحم دیگه مال خودمه.ولی جسمم اونجاست.

هررررگز وارد بحثهاشون نمیشم.و  سوال شخصی ازشون نمیپرسم این باعث شده اوناهم جرات ندارن مثل ثبل پنجه بکشن.

چون یه کار جدید کردم


حدومرزم رو بهشون گفتم.


بانو ارتمیس هم نگفتن قطع رابطه....هیچ وقت....



ولی اگه رابطه باهرکس دارید حتی همکارو دوست و خونواده خودمون تلاش کنیم روح ما رو ازمون ندزدن.اگه جسممونو درکنارشون بخوان میتونن.ولی روحمون اونقدربارزشه که مال خودمونه

شکرت خداجون

سلام بانو جان،چندروزیه این تاپیک جدید روخوندم ،وذهن منو به شدت مشغول کرده.

سوال کردید، با چه کاری واز کی، از اونا بت ساختید.

به نظرمن، اگه خیلی ریشه ای دقت کنیم، ماایرانیا فرهنگ به شدت غلط واشتباهی ،درمورد، مسائل اجتماعی وخانوادگی داریم،

البته ،ریشه همه اونا همون پسردوستی ومرد سالاریه.

ماقبل ازاینکه ازدواج کنیم توخانواده خودمان زیر ساختای غلط رواموزش می بینیم با چه کارایی؟

دختراآزادی عمل کمتری دارند مادرها پسرها روازادی بیشتری می دند چه توادامه تحصیل ،مسافرتها حتی محبت کردن درواقع دختران ما همیشه ازبرادرانشون چندقدم عقب ترند.

بعد هم توپروسه ازدواج دیگه همه واقفیم بااون، رسمهای غلط وپوسیده، خودبخود این باورغلط، تلقین میشه، که خب داماد وخانوادش  تبدیل به بت میشند.

چقدر،توخانواده های ایرانی، احترام به داماد میگذارند بهترین میوه ،غذا وپذیرایی واحترام ومحبت گذاشته میشه، وحس پادشاهی به داماد داده میشه ومتاسفانه پرتوقع میشند، درازای اون عروس وارد خانواده دامادکه میشه چه برخوردی می کنند من مادرشوهرم وقتی خونش می رفتم غذاهای مونده چندروزپیش تویخچالش روگرم میکرد و می آورد وازاون طرف پدرشوهرم اصرار می کرد بخورید والاخراب میشند تااین حد منو تحویل می گرفتند. باورکنید حتی میوه های مونده ته یخچال رو می اوردند ولی وقتی دامادها بودند شکل پذیرایی عوض میشد.

مورد دیگه جهیزیه اایی که خانواده دخترباید به دخترشون بدند واین باور رودرذهن ترسیم می کنه که هم دختر می دیم ویه چیزم روش تادخترماروببرید وبعدم ،سیسمونی ورسم غلط سیسمونی 

چراباید، پدردخترسیسمونی بده، داماد بچه خواسته، بعد، پدربیچاره دختر هزینه پدر شدن یکی دیگه روپرداخت کنه،

درصورتی که واقع بینانه اگه نگاه کنیم این بچه به اسم فامیل پدری نامگذاری میشه ،پس معقول تره ،که اونا برا، نوشون هزینه کنند نه خانواده دختر.

بکی دیگه ازکارهای دیگه که اوناروبزرگ می کنه، رسم غلط پاتختیه. ما تو استان اصفهان، این رسم روداریم که فردای عروسی، برای خانواده داماد هدایایی تهیه وبه اونها با احترام داده میشه.

که این معنی روبه ذهن می رسونه ممنون که دختر ماروگرفتید.

حالا آیا بااین رسوم غلط، که هیچکدوم ریشه دردین مانداره، فقط سنتهای مردسالارانس دخترای ماحق دارند ،خودشون روشهروند درجه 2 ببینند یانه؟ 

من خودم ،توتربیت پسرم خیلی تلاش می کنم دیدگاهش رونسبت به جنس زن عوض کنم وتاحدودی موفق بودم 

مامادرهای این نسل، وظیفه داریم این باورهای غلط رودردخترها وپسرهامون  عوض کنیم وبه جای اون دیدگاهی بدوراز جنسیت زدگی درذهنشون جایگزین کنیم

بانو جان شما بااین تاپیک ها رسالت سنگینی روبه دوش دارید امیدوارم سلامت وموفق باشید.

خیلی دوستتون دارم ودعاگویتان هستم.❤❤❤

سلام بانوی عزیز من تقریبا 3هفته اس با تاپیکهای شما آشنا شدم و اگه اغراق نگفته باشم روزی 7تا8ساعت پای ...

سلام عزیزممم خوشحالم که تاپیکهای بانو آررتمیسوو خوندی و تونستی متوجه درد خودت بشی واقعا دلم شاد میشه کسی با کمکهای تاپیک ایشون داره از جای باتلاق ب جای اروم و راحتی میره 

عزیزم‌من تمام متنهاشونو خوندم میتونم‌راهنماییت کنم‌چیکار کنی طبق گفته ی بانو آرتمیس واسه خودت تفریح ایجاد کن کیک درست کن پسرتم بگو بیا باهم کیک درست کنیم نگران‌پسرت نباش ک دوگانگی شده اروم اروم بزرگ میشه میفهمه باید طررف کی باشه اکثر پسرا طرف مادرشون میرن از این ب بعد میری مقوا میخری و ...کلی چیزا بخر برای‌پسدت تفریح درست‌کن‌خونه اونقدد بهش خوش بگذره ب باباش بگه نیمرم اونجا با چشم خودم دیدم ی خانومی مشکل شمارو داش اینکارو کرد و تونس زندگیشو نجات بده


تو این گیرودار کرونا میری اونجا میتونی کرونا رو هم بهونه کنی

برای جواب ب همسرتم بگو البته با مهربونی و ...داد نزن گریه نکن فحاشی نکن اینارو باید حذف کنی وگرته‌جواب نمیگیری🚫🚫🚫با مهربونی‌میگی مادرت ب من بی احترامی کرده پس دیگ نمیام خونه مادرت تا من احترام نبینم نمیام با اروم و لحن خوب

یکم هم دوری کن از کسی که مدام میگه خوش به حالت. کمتر ببینه برای خودش هم بهتره. بخاطر انرژی بد نهفته ...

بانو جان من خیلی ضربه خوردم از چشم...طوری گ حتی تو صفحه مجازی هم خیلی راحت نمیتونم از خوشحالی یا چیزای دیگه بگم چون انرژی منفیش بهم رسیده....میشه درموردش یکم توصیح بدین؟؟

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون
سلام بانوی عزیز من تقریبا 3هفته اس با تاپیکهای شما آشنا شدم و اگه اغراق نگفته باشم روزی 7تا8ساعت پای ...


بعدشم ب همسرتم میگی دیگ بهت چیزی راجب زندگیم نمیگم ک میری زندگیمونو گزارش میدی محرومش کن از رازهای زندگیت😊😊😊

از این ب بعد هرکاری دوست داشتی بکن همسرت گف چرا بهم نگفتیش بهش اشاره کن بری زندگیمونو گزارش میدی بزار بفهمه چیکار داشته میکرده بزار اونم حس کنه چ حسی داره

بانوجون ..ببین مثلا خانواده شوهرم دخالت میکنن  ،از روی حسادت رو وسایل من عیب ایراد میذارن ،من ن ...

بله باید بروز بدی اما به شیوه درست نه اینک بریم با همسرمون قهر کنیم داد بزنیم و ...

شیوه درست اینهک بگی هرکس سلیقه ای داره سلیقه ماام اینا ب همسرتم اونجا میگی مگ نه؟؟بگو سلیقه‌امونه😊

یکم هم دوری کن از کسی که مدام میگه خوش به حالت. کمتر ببینه برای خودش هم بهتره. بخاطر انرژی بد نهفته ...

اسی میشه تو به موضوع راهنماییم کنی....لطفا .. پیش پیش ممنون که متنمو می‌خونی ⁦❤️⁩

من یزد زندگی میکنم خانواده شوهر و خانواده پدریم شهرکردن.

خانواده شوهرم خیلی رفتار سردی باهام دارن... کلا همشون زیاد اهل خنده و تعریف و این چیزا نیستن... چند ماه پیش شوهرم با مادرش دعواش شد بخاطر من. من حرفی نزدم ولی اومد منو گرفت گفت تو عروس خوبی نیستی و میرم به بابات میگم و منم اومدم شهرستان خونمون. دو تا جاری دارم که یکیش ۵ ماهه عروسی کرده اصلا سلام نمیکنه جواب سلامم نمیده منم قط رابطه کردم باهاش. یکی دیگه جاریمم از وقتی اون ازدواج کرده خونه من نمیان منم نرفتم خونشون . حالا بعد پنج ماه مادر شوهرم پا شده اومده خونه ما. من خیلی خوب رفتار کردم با اینکه کرونا گرفتم اصلا نه جاریام نه مادر شوهرم احوالپرسی نکردن. خونمو جابجا کردم اصلا نپرسیدن کمک میخاین یا چیزی. در صورتی که جاریم ۳ سال پیش جابجا کرد من خودم حتی زیر موکتاشو دستمال کشیدم همه چیزشو چیدم. سه روز براشون غذا میپختم می‌بردم. حالا من کلا قطع رابطه کردم ولی همه ازمن انتظار دارن . منم واقعا دیگه غرورم اجازه نمیده که فقط من هی بهشون بها بدم. اونا زندگی خودشونو چسبیدن. حالا این وسط پدر شوهرم میگه تو عروس بزرگه ای برو بیا زنگشون بزن. واقعا نمی‌دونم چیکار کنم فقط بغض دارم. زبون ندارم شوهرمم دیگه بعد اون دعوا چیزی نمیگه . شما میگین من چ رفتاری داشته باشم؟

 شفای بیماران خاصه داداشم که ام اس گرفته صلوات بفرستین لطفا. التماس دعا. 
اسی میشه تو به موضوع راهنماییم کنی....لطفا .. پیش پیش ممنون که متنمو می‌خونی ⁦❤️⁩ من یزد زندگی میکن ...


طبق گفته ی بانو آرتمیس خودتو از اونا محروم کن  دیگ نه زنگ بزن نه احوالپرسی با لحن مهربون بگو ب همسرت توضیح بدع اینکارو اونکارو کردم احترام نمیبینم چ دلیلی داره حرفای پدر شوهرت؟؟؟بگو احترام نمیبینم تمام

خودتو از همه محروم کن بگو حرامه کسیک منو اذیت کنه من کمکش کنم حرامه

عزیز جان در مورد متن سازی کمی توضیح میدید چون خیلی ضعیفم و چیزی که میگم اکثرا همسزرم متوجه میشه و جب ...


با اجازه بانو آرتمیس جان. من اینجوری فهمیدم:

برای اینکه بخواهند غیرمستقیم به خواسته شون برسن مثال میزنن و آنقدر تکرار میکنن که شما ناخودآگاه اون کار رو انجام بدهید مثلا مادرشوهر من مستقیم نمیگه بیا برای من فرش بشور فقط عروس های دیگران رو مثال میزنه که آره عروس فلانی میاد فرشهای مادرشوهرش رو میشوره و خشک که شد پهن میکنه یا نوه ام که عروس فلان کس هست یه پدرشوهرش میگه آغا جون کت تون رو بدید من تمیز کنم خاکی شده و...... یعنی به در میگن تا دیوار بشنوه و اون کار رو انجام بده

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792