2777
2789
عنوان

بت خانواده همسر را بشکنید

| مشاهده متن کامل بحث + 316638 بازدید | 1712 پست

راستش من ی اخلاق دارم مثلا توسلامو احوال پرسی باخانوادهدهمسرم کلا سردم هیچ وقت توی این۷ سال ک وارد خانوادش شدم ب خواهرشوهرام زنگ نزدم احوالشونوبپرسم اوایل خیلی براشون عجیب بودولی الان عادی شده یا خواهرشوهرم ک ازدواج کرد بعداز۸ ماه رفتم خونشون الان دیگه اخلاق من دستشون اومده هیچ وقت باهاشون صمیمی نشدم ک بگم تو همیشه جوری رفتارگرفتم ک طرف روش نشه بهم حرفی بزنه ولی خوب خانواده همسره دیگه همیشه تیکه هاشوداره خیلی تیکه میندازن این اخریه ک تازه ازدواج کرده توی تایپک اخرم هست 

سلام بانو جان من یه سازنده بتم اونم بت کبیر  بزارید بگم  قبل ازدواجم مشکل داشتم و تمام ...

چندتا خواهرشوهر داری اونا یعنی هیچ کاری نمیکنن جاری چی

منم همین مشکل دارم حتی بیشتر وقتی مهمونی میریم با جاری کلا سر پا هستیم دو در حاب خدمات دهی

دوتا خواهرشوهر رو مبل میشینن و حتی دستور میدن مادرشوعر عروس رو کلفت میدونه

سرسبزترین بهار تقدیم تو باد...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سلام بانو.متشکرم ازایجاداین تاپیک...بسیار جامع و کامل درمورد بت سازی صحبت کردی.

بنده یک بت پرست قهار در سابق

و بت شکن فعلی هستم.

سراین موضوع بسیار سختی کشیدم.چرا که اززمانی که آگاه شدم بت پرست هستم

 علی رغم توهم مذهبی بودن

 و علی رغم نمازخون بودنم.متوجه شدم سالها پوسته اسلام رو حمل میکردم اما عملا یک جاهلی بت پرست به معنای واقعی بودم.

بعد ازین اگاهی تازه فهمیدم چراباوجود اینهمه نمازخوندن هنوز حالم بده.

که باچهره اصلی خودم اشنا شدم و البته اولش خیلی وحشت کردم.

به مرور تمام تلاشمو کردم تا بت خونواده همسرو بشکنم.

اینو بعنوان تجربه به دوستانی که مشتاقن بیفتن تو مسیر بت شکستن میگم که وارد این راه بشید قطعاااا حالتون عالی تر از همیشه میشه

منتها این بت ها به مرور میشکنن اصلا سرزنش توکارتون نباشه خودتونو اذیت نکنید.من یادمه یکی از خواهرشوهرام بت اعظم بود

یعنی همشون بت بودن ولی یکیشون بت بزرگ بود.بارها شکستمش اما در دیدار بعدی متوجه شدم کامل نشکسته..وهنوز درصدی برام مهمه.

خب ناامیدشدم اول.......اما دیدم پاتومسیری گذاشتم که خیلی حالمو خوب کرده پس دوباره به خودم فرصت دادم تا نیمه دیگشو بشکنم.

هربار تکه تکه شکسته شد.وشاید یکی دوسال طول کشید تا اون بت برام بطورکامل ریخت.

الان ایشون تو ذهن من جایی نداره و تازه دارم نفس میکشم و خودمو میشناسم و باخودم حال میکنم.بعدچندسال؟؟سی و اندی سال تازه خودمو پیداکردم.

این راهیه که هرکسی حال خوب میخواد بایددددد بیفته توش.بابت پرستی هررررگز روی ارامشو نمیبینیم.

درس محمد رسول الله اینه.

نه  فقط نماز های ظاهری ولی در  دل بت پرست.


شکرت خداجون

قدم بعدی من بعدشکستن بت خونواده همسر

رفتن به سمت بت کردن دیگران بود

ابتدا یادمه هر آدم موفقی میدیدم بت میکردم.

یعنی میخوام بگم این حالت بت پرستی دست از سر ادم برنمیداره.باید هوشیارباشیم.هوشیارباشیم همه چی حله.


مثلا یادمه  خانمهای موفق اطرافم مثل استادهام رو بت میکردم.بعد دوباره بانوارتمیس رو بت کردم.بانو جان ارادت فراوان دارم خدمت شما و دوستتون دارم شدیداااا

اما یادمه ناخوداگاه مدتی شما بت من شدید و البته سریعا متوجه شدم و باز به خودم برگشتم.

هراز گاهی بت هام عوض میشداما درنهایت به جوهره باارزش خودم که در همه ما انسان ها وجود داره رسیدم.

و این شروع یه زندگی جدید بود.

اگر ما داریم نفس میکشیم اگر ما وجود داریم پس بدونید تک تک ما منحصربفردیم دوستان بگردید دنبال ارزش درونی خودتون.

تو همه شما وجود داره.کافیه غبار بت پرستی بره کنار......اون گوهر خودشون بهتون نشون میده نیاز نیست کار دیگه ای بکنید.

شکرت خداجون

درهردیدارتون با بت هاتون فقط باخودتون تکرار کنید این یه انسانه.بت من نیست.دیگه بت من نیست.و در تنهاییتون هم بجای فکرکردن به بت تون

برید دنبال رسیدن به جسمتون....مراقبت از جسمتون و دنبال کردن کارهای شخصی عقب افتاده تون.این اولین قدمها و مهم ترینه. البته باتوجه به تجربه شخصی خودم.

شکرت خداجون

بانو ارتیمیس عزیزم 

من هم میخوام اعتراف کنم که خیلی تو این مورد مشکل دارم هیچ کدوم از اطرافیانم این رو نمیدونن چون اصلا نشون نمیدم ولی خودم میدونم از درون چقدر دارم ازار میبینم 

من برعکس بقیه از همون اول حدود 8 سال پیش که دیدم خانواده همسرم ادم های سمی هستن دیگه تقریبا باهاشون کاری نداشتم و کاره خاصی براشون نکردم هیچ وقت صمیمی نشدم سالی یکی دو بار رفتم و سالی یکبار خونم اومدن ولی مشکلی که دارم اینه ما دو تا خواهر هستیم و خانواده همسرم دو تا پسر دارن همسر من و برادرش. از روز اول عقد مادر شوهرم شروع کرد که دختر ازدواج میکنه دیگه باید با خانواده شوهرش باشه و پسر فرق میکنه و این حرفها عملا میخواست به من بفهمونه که نباید با خانوادم کاری داشته باشم و همه برنامه هام با اونها باید باشه حتی میگفت مادر من خونه من مهمون هست و خودش چون خونه پسرشه صاحب خانه 

من تو این 8 سال کامل باهاش مقابله کردم و تقریبا میشه گفت شکستش دادم و انتقام اون رفتارها و حرفها رو ازش گرفتم طوری که ما با پدر مادر من بسیار صمیمی تر هستیم و با خانواده همسرم روابط رسمی هست ولی من از  درون اصلا اروم نیستم و تمام فکرم رفتارها و کارهای مادر شوهرمه خیلی برام مهمه درسته حتی تو خواب هم دایما دارم بهش فکر میکنم چی کار میشه کرد که انقدر تو ذهنم بزرگ نباشه و این بت رو بشکنم ؟

سلام منم قبلا اینطوری بودم از همسرم و خانوادش بت های بزرگی ساخته بودم بعد از خوندن تاپیک های شما و کلی کار کردن روی خودم بهتر شدم الان با هر دو خیلی عادی برخورد میکنم که حس نکنن خبریه اما به شدت عکس العمل نشون میدن و ناراضی هستن یعنی شوهرم تو دعوا میگه چرا خونه مادرم رو جارو نمی کنی کلا وظیفه من هست حتی خواهر شوهر رو نگه دارم  یا قدر نمی دونی که من گرفتمت خلاصه خیلی در عذابن از تغییر رفتار من و به نظرشون عروس خوب اونه که خودش و هفت طایفش جلو خانواده شوهر دولا راست بشن چون دختر رو گرفتن و این خیلی اذیتم میکنه نمی دونم چه کنم که بفهمن در مورد دختر خودشون کاملا می فهمن اما از من توقع کلفتی دارن ولی من اصلا زیر بار نمیرم و این باعث نارضایتی شدید شوهرم شده 

کلیات رو من گفتم دوستان. به روال تاپیک های قبل حالا میخوام شما صحبت کنید. بگید شما هم از خانواده ه ...

سلام بانو ارتمیس عزیز 

من خواننده خاموش مطالب شما بودم خیلی ممنونم از زحماتتون

🔴در جواب سوالتون باید بگم بله من هم متاسفانه بت ساختم از خانواده همسرم البته ب این علت ک پیش زمینه بدی داشتم و قبلا توی دعوا خانواده اش دیده بودم ک چطور حرف ناحقی رو با داد و فریاد ب نفع خودشون تموم میکنن  منم ازشون ترسیدم و این ترس باعث شد بت بسازم ازشون

🔴پرسیدین:با کدوم کارهاتون این کار رو کردید؟

هر حرفی زدن هر کاری کردن هر دخالتی و هر توهینی هیچی نگفتم حتی گاهی می دیدن نمیتونن تصمیمی ک برای زندگی ما گرفتن رو با شوهرم مطرح کنن میومدن سراغ من 

منم برخلاف میلم ب سازشون میرقصیدم متاسفانه اینطوری اونا شدن بت 

🔴پرسیدین: اصلا کدوم کارها حس مهم بودن بیش از حد رو به طرف میده؟

بنظرم اینکه آدم خودش در نظر نگیره و برخلاف میلش عمل کنه و فقط نظر دیگران مهم باشه اینطوری درواقع ب دیگران القا میکنیم ک درسته تو مهمی من ک شخص خاصی نیستم مهم نیست ک زیر پا له بشم

🔴پرسیدین برای حفظ تعادل می خواهید چیکار کنید؟

میخوام با تبر بت شکنی کنم 

میخوام هر حرف یا توهینی ک ناراحتم کرد ابراز کنم ک ناراحت شدم

میخوام فرمول عدم صمیمیت ب کار ببرم

میخوام هرجا نظرم نه بود قاطعانه بگم و ایستادگی کنم  روی حرفم ن اینکه ی نه شل و وارفته بگم ک طرف حس کنه می‌تونه ب من نفوذ کنه البته جدیدا این روش ها رو دارم ب کار میبرم اما متاسفانه خانواده همسرم جدیدا چون دیدن من روشم مثل قبل نیست و نمیخوام برده باشم 

 دارن برای اعمال تصمیمات و دخالت هاشون  روی همسرم کار میکنن(همسرمم قاطعیت قبل رو نداره چون دارن کم کم روش کار میکنن ک نفهمه کی رام اونا شد این شگردشونه).... 

ولی الان مهم خودمم 

میخوام زخم هایی ک این بت ها بهم زدن رو ترمیم کنم میخوام مراقب خودم باشم ب خودم بها بدم

میخوام ب خودم ثابت کنم ارزشمندم ❤

بحَقّ الحُسَین                                                                             اللهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّكَ الفَرَج                                                                   🖤🖤🖤🖤                                                                              دعای من در روضه                                                                 اباعبدلله الحسین علیه السلام                      

پدرهمسرم ی بیماری داره که سالهاس داره دارو استفاده میکنه و همیشه خوابه و مادر همسرم هم معلولیت داره و ی انسان معمولی نیست ، ی خواهر شوهر دارم که فرزند آخره،  همه فامیل از مادربزرگ و خاله و عمه و عمو ، این دختر رو واسه برادر هاش بت کردن ،که این دختر به جز شما پناهی نداره اگه شما بهش محبت نکنید بی کس میشه ، شما باید هواشو داشته باشید تا آینده خوبی داشته باشه. خواستگار خوب واسش بیاد وگرنه با این پدر و مادر احتمال ازدواجش پایین میاد و.... سه تا برادر شدن برده این خانم ، تا وقتی مجرد بودن که مشکلی نبود ،اوازه اش همه جا پیچیده بود که فلانی عزیز خونواده اش هست برادراش میمیرن واسش ، مشکلات از وقتی شروع شد که این خانم و برادر بزرگ همزمان نامزد کردن ،خانم توقع داشت برادر بزرگه همچنان غلام حلقه به گوش خانم باشه که زن داداش مخالف کرد کلی مشکل پیش اومد باعث شد اونا تا مرز جدایی رفتن اخرشم بدون اینکه عروسی بگیرن رفتن سر خونه و زندگیشون ،و تا به امروز که ۱۴ سال میگذره عروس بزرگ پاشو خونه پدرشوهر نداشته ، بعد این ماجرا خانم شروع کردن به ناله پیش دو تا برادر دیگه که همسرم و خونواده اش به من متلک میگن که داداشت خانمش بیشتر از تو دوست داره، قید ی دونه خواهرش زده و...خلاصه که این دو برادر بیشتر از قبل به خواهرشون توجه میکردن   

پدرهمسرم ی بیماری داره که سالهاس داره دارو استفاده میکنه و همیشه خوابه و مادر همسرم هم معلولیت داره ...

داداش دوم که همسر من میشه ، ی سال بعد ازدواج خواهرش با من نامزد کرد ، جالب از اول نامزدی خواهرش تو گوش همسرم میخوند که اره تو هم قید منو میزنی آخرش میشی طرف خانمت و....خلاصه که همسرم بیشتر از قبل بهش محبت میکرد و من ساده هم که فکر میکردم اگه هوای خواهرشوهرم رو داشته باشم میشم عروس خوبه ،که تا ی مدت اینطوری بود  مشکلات ما  از وقتی شروع شد که من حس کردم خواهرشوهرم همه جوره داره به من میفهمونه که تو اولویت دوم داداشم هستی و همیشه باید برنامه هاتون با من هماهنگ کنید    ، دعوا و جنگ و جدل شروع شد ۳ سال نامزدی و ۶ سال از زندگی من با این دعوا گذشت،  همسرم نمیتونست اخلاقش ترک کنه ،الانم هنوز تلاش خودش میکنه که وارد زندگیم بشه اما چون ما شهر زندگیمون عوض شد و دور شدیم دخالت هاش کمتر شد ،و البته که بعد این که ماهم قید خواهرشوهرم زدیم و حمایت مالی قطع شد   ، شوهرش بهونه گیر شد که خونواده ات دوستت ندارن داداشات تورو آدم حساب نمیکنن و فقط فکر زن و زندگی خودشون هستن ،بعد ی مدت اختلاف از هم جدا شدن ،الانم فقط مونده ی برادر شوهرم که اونم همین مشکلات رو با خانمش داره، اون قید خانمش زده چسبیده به خواهرش، خانمش با ی بچه داره جدا میشه، ولی برادر شوهرم میگه اگه منم قید خواهرم بزنم نابود میشه بی کس میشه و... مجبورم پناه خودش و دخترش باشم 

داداش دوم که همسر من میشه ، ی سال بعد ازدواج خواهرش با من نامزد کرد ، جالب از اول نامزدی خواهرش تو گ ...

میخوام بگم  به من بت آماده تحویل دادن منم چشم و گوش بسته شروع کردم به پرستیدن اون بت ، کاش کسی بود بهم میگفت دارم چه اشتباهی میکنم،خیلی آسیب دیدم ولی حیف که گذشته برنمیگرده ، الانم این خانم از هر موقعیتی استفاده میکنه که بخواد به روابط گدشته برگرده اما من اجازه نمیدم ، البته خدا منو دوست داشت که با جابجایی منو ازش دور کرد ،وگرنه نمیدونم چه بلایی سرم میومد

بخدا مقصر تمام اینها همسرمون هست 😭😭

وقتی انتظار داره من باخانوادش خیییییلی گرم و مث خانواده خودم رفتار کنم خوب معلومه منم دفعه بعد ک خانوادشو دیدم تپش قلب و استرس میگیرم ک ای وای نکنه حالا یجوری رفتارکنم باهاشون ک شوهرم خوشش نیاد ..

همسرم میگ خونواده من ک میان تو رابطه ت باهاشون فقط اینه :سلام .بفرمایید.خداحافظ !! خوب من چیکارکنم پس اخه .میگ چرا موقع غذا خوردن نمیری شخصا  و مخصوصی مادرمو صدا کنی بیاد سرسفره ک البته مادرهمسرم هم جدیدا یه بازی کثیف دیگ رو شروع کرده و خونه ما ک میان و دوسه روز هم میمونن سرسفره نمیاد و غذا نمیخوره!!! یااینک عمدا دارند به همسرم ک یدونه پسرم هست بی محلی میکنن ک وقتی همسرم دلیلشو ازشون میپرسه بگن زنت باما صمیمی نیست و ب ما بی محلی میکنه وتاوقتی ادمش نکردی ما نمیتونیم مثل سابق باشیم باهات و ...الان همسرم بهم میگ منم ازاین ب بعد باخانواده تو مثل خودت رفتارمیکنم.دیگ دوس ندارم بیام خونشون و اگ خونمون هم اومدن بجز سلام و خدافط حرف دیگ ای باهاشون نمیزنم!!! گفتم مگ رفتاری ازشون دیدی ک بخوای اینطور کنی میگ ن فقط دلم میخواد منم مثل تو ب خونوادت بی محلی کنم تا بفهمی وقتی خونواده من بخاطر رفتارهای تو بهم بی محلی میکنن من چ حالی دارم!!!! 

انتطار رفتارخییییییلی گرم و دوستانه باخانوادش داره.من چیکارکنم و چطوری ازاین ادما بت نسازم؟؟؟؟

از امروز پا در مسیر تغییر گذاشتم .خدایا خودت کمکم کن . دلم میخواد یه زن قوی بشم ک هیچ چیز و هیچ‌کس نتونه آزارش بده . یه زن شاد و پرانرژی .. اگه امضامو خوندی و مایل بودی یه صلوات برام بفرست تا به این خواسته بزرگم برسم .😘خدایا کمکم کن تو این مسیر ثابت قدم باشم .🙏 ۱۸ آذرماه ۱۳۹۹

سلام بانو آرتمیس و دوستان


در مورد موضوع جدید



من از همسرم بت ساخته بودم بخاطر تعاریفی که ازش شنیده بودم.


و اینکه نسبت به خودم خییییلی ایده آل گرا بودم با وجود تمام خوبیام و موفقیت هام متاسفانه خودم رو دوست نداشتم و خودم رو خیییییلی سرزنش میکردم.


ولی از بیرون بقیه از من بت ساخته بودن...چون صمیمی نمیشدم و حریم ها رو حفظ میکردم، پی به درون من و حسی که نسبت به خودم داشتم نمیبردن،من خودم رو قبول نداشتم بر خلاف نظر بقیه.


من از همسرم بت ساخته بودم  و میخواستم راضی نگهش دارم از خودم.

من ارزش و شأن خودم رو تو رابطه خیلی پایین اوردم.



من فقط عیب و ایراد خودم رو میدیدم و خوبی هام رو نمیدیدم و از همسرم بت ساختم در صورتی که اونم ایرادها و کمبود هایی داشت اونم بی نقص نبود.

برخلاف من همسرم خیلی به خودش احترام میذاشت و به شدت خویشتن دوست بود.



الان یاد گرفتم من همین الان هم موجودی کاملا ارزشمند و دوست داشتنی هستم.خود وجودم ارزشمنده ، جسم و روحم ، فارغ از هر چیزی که دارم و میخوام در آینده بدست بیارم.

میشه رو پیشرفت بود و الان خودمون که تو مسیر پیشرفت هم هستیم دوست داشته باشیم.




صلی الله علیک یا ابا عبدالله❤ الهی به حق حضرت زینب سلام الله علیها عجل لولیک الفرج🌻     
و یک سوال از دوستان  با همسری که بشدتتتتتتت قربان صدقه مادرش میره و میبوسدش و همش نگرانه نکنه ...

عزیزم کتاب زنان زیرک رو بخون بهت کمک میکنه احترام و عزت نفس خودت رو بدست بیاری.

صلی الله علیک یا ابا عبدالله❤ الهی به حق حضرت زینب سلام الله علیها عجل لولیک الفرج🌻     
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

حجاب چیست❓

tina20202020 | 12 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز