سلام بانو جان
من یه سازنده بتم اونم بت کبیر
بزارید بگم
قبل ازدواجم مشکل داشتم و تمام تلاشم ازدواج بود وقتی ازدواج کردم خوشحال بودم و انگار روی ابرها
اون موقع شروع کردم به ساختن بتتت
شریکم هم همسرم بود اون دستور میداد چجوری بسازم تمام ایده هاش رو با متن سازی بهم القا میکرد
خیلی حماقت ها و احترام های خیلی خیلی بیجا کردم
اما بعد چند سال بدرفتاری و احتلافت بت رو شکستم اما گاهی ترسبدم و یا واکنش شدید همسرم باعث شد دوباره ساختم
ساختم شکستم
ساختم شکستم
و این بزرگترین اشتباهم بود
حالا هم کار خاصی ازم بر نمیاد
رضایت همسرم در اینکه من به خانوادش احترامی که باعث تحقیر خودمه بزارم
بزرگترین مشکل زندگی من سر کار کردن هست که چند ساله درگیریم مادرش هم نقطه ضعفم رو دانسته و میدونه فقط با این روش میتونه ازم انتقام بگیره
میریم خونشون مطلقا هیچکدوم حتی خواهر شوهرم پا نمیشن و بمحض ورود من میشینن
حتی اگه ساعتها گرسته و تشنه بمونیم و مادر شوهرم صدام میزنه و دستور میده پاشو چایی بیار
پاشو سفره رو باز کن و ...
هر کسی تایپیک رو میخونه ازش خواهش میکنم بهم راهکاری بده تا مشکل چندین ساله من حل بشه
خیلی سخته بری مهمونی صاحب خونه بشینه و مهمون کل کارها رو عه دستور صاحب خونه انجام بده
شوهرم هم میگه بخاطر من انجام بده اگه آرامش من واست مهمه
چون نمیشه حرف مادرم رو زمین بندازی