چندنکته اشتباه حرف زدن
افردی هستند که درصحبت کردن خطرناک هستن.ممکنه کسانی که اطراف ماهستن و یاحتی خودما جزو این افرادباشیم.
این افرادبسیارمسلح هستند.بابعضی اشتباهات عمدا یاغیرعمد مکالمه را به فنامیدهند.
اگر جزو این افرادباشیم افراد از مکالمه باما فرارمیکنند....واگر فردی که به ما نزدیک میشود جزو این افرادباشد اگر سلاح او را نشناسیم بشدت بما حمله خواهدکردو ما متوجه آن حمله زیرکانه اش نمیشویم.
1.بازپرس های گفت و گو آنها براحتی شناخته میشوند.خیلی سریع شمارا موردحمله سوالهای خودمیگیرند
نام مادرتان چیست؟چندسال دارید؟شغلتان چیست؟بچه دارید؟
این افراد شکار خودراگیر می اورند و بی وقفه اورازیر رگبارسوال میکنند.
وقتی هم سوالاتشان تمام شد بدون عکس العمل خاصی راهشان را میکشندو میروند دنبال طعمه جدید.
مراقب باشیم جزو این بازپرس ها نباشیم و گیر این بازپرسها نیفتیم.
راه حل اگر سعی کنیم درمکالمات سوالهای بازتری بپرسیم و به سمت مسایل شخصی طرف نرویم مکالمه موفقیت امیزتری خواهیم داشت.وسعی کنیم همدلی بیشتری بادیگران داشته باشیم بجای فوضولی یاکنجکاوی.
2.خیال پردازها و لاف زنهای گفت و گو
وقتی نوبت تعریف و صحبت کردن از خود میشود این افراد پابه عرصه مکالمه میگذارند.هدفشان این است که در بین حضار منزلتی برای خود دست وپاکنند.
علامت تشخیص این افراد و مجرمان حرفه ای این است که دربین حرفهایشان ردپای بیان قهرمانی هایشان دیده میشود و سر هررقیبی را زیرآب میکنند.
وبیشتر حرفهایشان خیال پردازی است.کسی از حرف زدن بااین افرادلذت نخواهد برد.
تنهاراه خلاصی ازین افراد کشاندن موضوع به سمت حرفهای عمومی تر است.اگرچنین رفتاری دارید بسرعت ازین حالت دوری کنید.
3.برترها و یاازهمه بهتران
این افرادشباهت زیادی به لاف زنها دارند.بااین تفاوت که
ابتدا سکوت میکنند ولی بمحض اینکه فردی حکایتی بگوید روی دست او بلندمیشوند
بطورمثال شخصی از مشکلش حرف میزند ولی این فرد وسط حرف او میرود و میگوید منم همین مشکلو دارم تازه بیشتر و بدترازین.
این همدردی کردن نیست.رشته کلام را بریدن است.او دوستش را از مرکز توجه انداخته و خودش وسط نشسته است.
خیلی افراد دوست دارند برترازهمه باشند حتی در رنج کشیدن و رنج هایشان راباافتخار برای دیگران تعریف میکنندو با رنج هایشان به دیگران فخرمیفروشند
پس تلاش کنیم گیر این افرادنیفتیم.و خودمان هم جزو این افرادنباشیم.
برگرفته از پیج سینرژی استرو.
خودم دوباره نویسیش کردم.برای ثبت بهتر در ذهنم.
این مثال سوم دقیقا دوشب پیش برام رخ داد.حرف ازین بودکه باید پسرمو ببرم دکتر.فردمقابل بدون ناراحتی از ناراحتی من. جواب داد
پسرمنم شبها پادردداره.
من قبلا فردی اینکارو میکرد باهاش همدردی میکردم و موضوع خودمو کنارمیزاشتم.اما اونشب تونستم تشخیص بدم این حرفش بسیارنابجابوده پس نیازنیست همدردی کنم باهاش.همینجوری سکوت کردم و نگاش کردم.بعدهم کلا مکالمه راقطع کردم.خودش بعد انگار متوجه اشتباهش شد زنگ زد و گفت اگه کمک میخوای حساب کن روم.منم گفتم نه ممنونمم