2777
2789

((خودکشی)) 


پاسخ آقای محمد زمانی قلعه (تجربه کننده 32 دقیقه مرگ تقریبی) به وضعیت افراد خودکشی کرده بعد از مرگ :


در میان ارواح انسان هایی که در آنجا مشاهده کردم، بدترین وضعیت را انسانهایی داشتند که خودشان را کشته و خودکشی کرده بودند.

این افراد همچون میوه ای که از درخت هستی کنده شده باشند، گویی خودشان را از کل هستی جدا کرده و انگار که در نوعی از تاریکی و تنهایی مطلق فرو رفته بودند و با هیچ چیز و هیچ جزئی از عالم ارتباط نداشتند.
 گویی در لایه ای غیرقابل نفوذ از تنهایی و بیکسی خود فرو رفته و به هیچ وجه قابلیت ارتباط گیری با عالم بیرون از خودشان را نداشتند.
اینها بدترین وضعیت عالم را برای خود به وجود آورده و به دست خودشان، خود را از کل عالم هستی - که همچون درختی کل اجزایش تا بینهایت به هم پیوسته است - کنده و جدا کرده بودند و بنابراین عملا از عالم جدا شده بودند.

می توانم بگویم این افراد در آن دنیا در حالتی شبیه به انفرادی قرار گرفته بودند.
البته نه اینکه دور و برشان دیواری باشد. بلکه منظورم این است که انزوایشان به حالتی بود که چیزی از دنیای پیرامونشان نمی فهمیدند. بی ارتباط با عالم شده ، در خود فرورفته و تک و تنها در شرایطی بسیار تلخ و غیرقابل وصف و بریده شده از همه چیز قرار داشتند.
شرایطشان بسیار تلخ و سخت بود.
فقط هنگامی که از دنیای مادی کسی  کار خیری انجام میداد و پاداشش را به یکی از اینها هدیه می کرد نوعی گشایش برای این فرد ایجاد میشد ، یعنی تنگنا و محدوده ی بسته ی انزوایش قدری وسیعتر و بازتر میشد.
اگر بخواهم تشبیه کنم، مثل کسی که درون کیسه ای قرار گرفته باشد و بدون اینکه در کیسه را باز کنند فقط کیسه را بازتر و وسیعتر کنند.
البته این فقط یک تشبیه بود. وگرنه چیزی که مادی و دیوارگونه باشد گرداگرد اینان را فرا نگرفته بود.
بلکه انزوای مطلقشان ناشی از عملشان و کشتن خودشان بود نه اینکه دیواره یا کیسه ای وجود داشته باشد.


ادامه 👇

انسان پا بر روی زمین گذاشت تا یک دوره از سیر تکامل خود را بگذراند و برای این نوع از حیات قوانینی را خداوند یگانه و نیروی اعظم هستی وضع کرد که انجام صحیح آن قوانین پاداش و رعایت آن سعادت آخرت و عدم رعایت آن عذاب و عقاب خواهد داشت یکی از این اصول حق حیات درست و استفاده از نعمتهای موجود و مراقبت از جسم حامل روح است و کسی که در این مابین جسم و حیات را متعلق به خود دانسته و دست به خودکشی میزند نه تنها از درد و رنج و مشکلات ای جهان رها نمی شود بلکه دچار عذابی می شود که هرگز در تصور انسان نمی گنجد انتحار در تمام ادیان نفی شده و افرادی که دست به خودکشی می زنند از مرگ خود آگاه نمی شوند و خود را در تاریکی مطلق می بینند فکر می کنند در روی زمین هستند و کس دیگری را نمی بینند و تا زمانی که میبایست زندگی می کردند در همین حالت باقی می مانند وحشت و اضطراب همه وجود آنها در تمام آن مدت احاطه می کند و مدام خود را در جسدش می بیند ولی نمی تواند از آن استفاده کند یعنی نه حالت زنده که از جسد استفاده کند و نه حالت مرگ که از جسد جدا و دور شود پس از پایان این مدت که برابر مدت طبیعی عمر مادی بوده احساس مرگ و جدائی روح از بدن به او دست می دهد و وارد عالم روحی می شود که متناسب با اعمال زمینی و شرایط روحی او می باشد تحمل رنج و سختی در روی زمین بهتر از نادیده گرفتن حق حیات که نعمت الهی است و دچار عذاب سخت روحی شدن است

کاری به روح ندارم

خدایی چه چیزی ارزش داره ادم خودشو بکشه

من ناخونم بشکنه تا چند روز ناراحتم

اونوقت به خاطر چی ؟؟؟؟؟

 تنهایی رو ترجیح میدهم به تن هایی که روح شان با دیگری ست ... تنهایی تقدیر من نیست ، ترجیح من است ! لطفا اگر نظر مخالف منو داری و میخوای جنجال به پا کنی ریپلای نکن 🙏 هر گونه توهینی گزارش زده میشه .

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این یک نمونه از تجربه خودکشی هست 👇

… من در حال حرکت به سطح دیگری بودم و احساس می کردم از بدنم جدا می شوم. در این حال صدای وزوزی می شنیدم که در حال بلندتر شدن بود و به تدریج به صدای یک سوت تبدیل می شد. متوجه شدم که در پیش روی من صفحۀ بزرگی گسترده شد و بر روی آن زندگی من از زمان بچگی تا موقعی که روی صندلی در حال مردن بودم به صورت سه بعدی به نمایش درآمد. من هر عمل خود را از زاویه‌های مختلف می‌دیدم و از تمام جهات آن را درک می‌کردم. من دقیقاً حس می‌کردم که چگونه عمل من روی هر کسی که با من تماس یا ارتباطی داشته اثر گذاشته و چه احساسی در او بوجود آورده است. هرچه به آخر زندگیم نزدیکتر می‌شد، صحنه‌ها سریعتر می‌گذشتند، ولی با این حال من تمام آنها را کاملاً جذب می‌کردم.

ناگهان مرور زندگی من متوقف شد و من خود را در تاریکی عمیقی یافتم که در تمام جهات ادامه داشت و انتهائی در آن نبود. آن تنها یک تاریکی نبود، بلکه تهی بودن و نبود نور و کاملاً فراگیر بود. با اینکه تاریکی عمیقی در آنجا بود می توانستم ببینم. در سمت راست من گروهی از جوانان بودند. پیش خود فکر کردم که ما باید خودکشی کرده ها باشیم. صدای فکر من در آنجا منعکس می شد ولی من مطمئن نبودم که آیا کسی آن را شنید یا نه. تا برگشتم و در کنار خود مردی را دیدم که به کندی و سردی نگاهی به من انداخت و سپس به جلو نگاه کرد و به راه رفتن بی هدف و افسردۀ خود ادامه داد. در نگاه او هیچ اثری از احساس و گرمی و هوشمندی نبود. او و تمام کسانی که در تاریکی آنجا  معلق بودند، در بهتی خالی و بدون اندیشه به سر می بردند. سپس به دختر جوانی برخورد کردم که او نیز بی تفاوت از کنار من عبور کرده و به مسیر بی هدف خود ادامه داد. مانند بقیه آنها، نگاه خیره ولی خالی و بدون احساس او به هیچ نقطۀ خاصی نبود. می‌دانستم که در سطح و مرحله‌ای از جهنم هستم، ولی اینجا مانند جهنمی که فکر می‌کردم پر از آتش نبود. مردان و زنان از سنین مختلف، به استثناء کودکان را در آنجا می‌دیدم. می‌توانستم حس کنم که این تاریکی از عمق درون آنها منشأ شده و آنها را احاطه کرده است. آنها امکان ارتباط برقرار کردن با یکدیگر را داشتند، ولی غرق بودن در دنیای بدبختی و نکبت خود، و تاریکی که آنها را احاطه کرده بود، آنها را از این کار عاجز نموده بود. به مرد مسنی برخورد کردم که به نظر حدود 60 ساله می‌آمد و به طور رقت انگیزی روی زمین نشسته بود. چشمان او مطلقاً از احساس و ادراک خالی بودند. از او هیچ گرمی و احساسی صادر نمی‌شد، حتی احساس ترحم به خود. من اینطور فهمیدم که او هر آنچه را که آنجا برای دانستن بوده جذب نموده، و دیگر فکر او متوقف شده است. او کاملاً از درون خشک شده بود و نا امیدانه و بی هدف انتظار می‌کشید. من می‌دانستم که روح او برای ابدیت در آنجا پوسیده است و من مطمئن بودم که او نیز مرتکب خود کشی شده است.

ادامه 👇

دوست عزیز کسی که به ته خط رسیده هیچکدوم از اینا اونو بر نمیگردونه


خود من به عنوان کسی که میخواستم خودکشی کنم خیلی قشنگ واقف بودم گناه کبیره دارم انجام میدم 

 درباره مهاجرت تحصیلی راهنمایی کردم، لطفاً اول تاپیکا رو بخونید، ممکنه جوابتون همون‌جا باشه :)

احساس کامل تنهائی در من رو به فزونی بود. حتی دریافت خشم یا شنیدن دشنام از کسی، هر چند ناخوشایند، نوعی از ارتباط است. ولی در این مکان تنها و خالی امکان برقراری هیچ ارتباطی نبود و وحشت تنهائی غیر قابل تحمل می‌نمود.

ناگهان من صدائی بسیار قدرتمند را شنیدم که خشمی در آن بود که می‌توانست جهانی را نابود کند. صدا به من گفت: “آیا این همان چیزی است که واقعاً می‌خواهی؟” این صدا از نقطه‌ای دور دست و نورانی می‌آمد و به تدریج بزرگتر می‌شد تا به جائی که مانند خورشیدی در پشت قفای تاریکی که ما را احاطه کرده بود قرار گرفت. با اینکه درخشندگی آن از خورشید به مراتب بیشتر بود، نه تنها چشم من را آزار نمی‌داد، بلکه به من آرامش می‌داد. او وجودی از جنس نور بود، نه اینکه تنها از خود نور متشعشع کند یا از درون نورانی باشد، بلکه نوری که دارای جوهره و بعد بود، زیباترین و با شکوه ترین و عاشقانه‌ترین جوهره‌ای که می‌توان تصور آن را کرد. تمامی زیبائی، عشق و خوبی در نور او بود.

من می‌توانستم ببینم که کسان دیگری که در آنجا بودند نمی‌توانستند این نور را ببینند. نور به من (از طریق فکر) گفت: “آیا واقعاً همین را می‌خواهی؟ آیا نمی‌دانی که این بدترین کاری است که می‌توانستی مرتکب شوی؟”. من می‌توانستم حس کنم که او از من خشمگین است، نه تنها به خاطر اینکه تسلیم سختیها شده و خود کشی کرده بودم، بلکه به این علت که خود را از او و هدایت او بریده بودم. من جواب دادم که آخر زندگی من خیلی سخت بود. ارتباط ما چنان سریع بود که قبل از اینکه کلام در فکر من کاملاً شکل بگیرد جواب آن را از او آناً دریافت می‌کردم. او گفت: “تو فکر می‌کنی زندگیت سخت بود؟ آن سختی در مقابل آنچه که به خاطر خودکشی در انتظار توست هیچ است! زندگی سخت است و تو نمی‌توانی از آن قسمتهائی که نمی‌خواهی صرفنظر کنی. همۀ ما آن را تجربه کرده‌ایم. تو باید لیاقت آنچه را که دریافت می‌کنی در خود بوجود آوری”.

دوست عزیز کسی که به ته خط رسیده هیچکدوم از اینا اونو بر نمیگردونه خود من به عنوان کسی که میخواست ...

منم ی مدت خیلی ب خودکشی فکر میکردم اما از گناهش ترسیدم

من مسلمان دیدمُ کافر شدم...
دوست عزیز کسی که به ته خط رسیده هیچکدوم از اینا اونو بر نمیگردونه خود من به عنوان کسی که میخواست ...

مواظب پست‌هایی که میزاریم باشیم مبادا باعث بشیم کسی در تصمیمش قاطع تر بشه 

یک بار شنیدم کسی گفت که خودکشی یک راه حل غیر قابل برگشت و ابدی برای یک مشکل موقت است. 

نتیجه ی آن، جهنمی ابدی از تمام احساسات منفی است که سعی داشتید با خودکشی از آنها فرار کنید. 

زندگی برای همه سختی های خود را دارد و هیچ کس به طور کامل از آن مستثنی نیست. عزیزان می میرند، روابط عشقی شکسته می شوند، دوستان ما را رها می کنند، مال و اموال از دست می رود. حتی گاهی به جایی می رسیم که از خدا می خواهیم مرگ ما را زودتر برساند. این چنین دردی خیلی سهمناک است.


📍ولی به شما اطمینان می دهم که تا وقتی که زنده بمانید (و با خودکشی سعی در فرار نداشته باشید) موقتی خواهد بود. قبل از اینکه تصمیم به خودکشی بگیرید درباره آن خوب فکر کنید. زمانی بود که فکر می کردم زندگی من روی زمین جهنم است، تا وقتی که جهنم واقعی را دیدم! اکنون می بینم که سخت ترین روزهای زندگی من روی زمین به درد و ترسی که در جهنم حس می کردم حتی نزدیک هم نیستند. وقتی کسی خود کشی می کند این تنها چیزی است که بازماندگان درباره او به یاد می آورند. اینکه او کسی بود که خودکشی کرد!

 در آینده اثر خودکشی ام را بر روی دیگران و زندگی آن‌ها و دردهایی که در آن‌ها ایجاد کرده می‌دیدم و تجربه می‌کردم. و دخترم را می دیدم که من را مقصر تمام مشکلاتش از زمان خودکشی می دید



📍دانشگاه تگزاس به‌تازگی در طول یک تحقیق 20 ساله افرادی که در اثر خودکشی تجربه نزدیک به مرگ داشته‌اند را مورد مطالعه قرار داده است. یکی از یافته‌های این تحقیق این است که حدود 50 درصد این افراد تجربه‌ای منفی یا ترسناک داشته‌اند.

 ممکن است بگویید که پس لزوماً در اثر خودکشی به جهنم نخواهم رفت. ولی من حاضر نیستم با ابدیت خود چنین قماری که شانس باختن در آن 50 درصد است بکنم. چیز جالب دیگری که در این مطالعه روشن شد این بود که هیچ یک از این افراد در طول این بیست سال دیگر دست به خودکشی نزده‌ بودند و برعکس تغییرات عمیقی در زندگی خود به وجود آورده‌اند

مواظب پست‌هایی که میزاریم باشیم مبادا باعث بشیم کسی در تصمیمش قاطع تر بشه 

شما هم تا جای کسی قرار نگرفتی قضاوتش نکن 

 درباره مهاجرت تحصیلی راهنمایی کردم، لطفاً اول تاپیکا رو بخونید، ممکنه جوابتون همون‌جا باشه :)

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792