من شش ساله ازدواج کردم این شش سال شوهرم یه بارم نزاشت تنها برم خونه مامانم ما تهرانیم و اونا یه15 ساعتی دورن هر سال یک یا دو بار بیشتر یه بار منو میبرد و 4 روز میموندیم ومیومدیم شوهرم به شدت شکاکه تا یه سال پیش که مامان بابام فوت شدند اون موقع التماسش کردم گریه کردم گفتم اجازه بده بمونم پیش خواهر برادرام این اخرین باره میبینم خونشونو چون بعد جمع میکردن خونه رو نزاشت منو باخودش برگردوند من اون موقع بهش گفتم که هیچ وقت این کارتو فراموش نمیکنم چون قبل مرگشون هم نزاشت برم ببینمشون
خب
شوهر منم 24ساعته بمن مشکوکه😂😂یه لحظه دیر جواب بدم فک میکنه با کسی دیگه ام .میگه کجا بودی چرا دیر جواب دادی
قبل ازدواج با هم دوست بودین؟
حالا میخوام بدونم بازم باید واسش فداکاری کنم از خودم بگذرم؟ هر کاری بکنم واسش؟ دوسش داشته باشم؟ یا ببخشمش:
؟
عزیزم چه سخت
سوالت چیه؟
چ دلی داره اون دیگه 😣😣😣😣😣
الهی بگردم برات دختر 😞😞😞
ایا این مردان سالمن از نظر روانی وعقلی؟
چه بد😔
دوست داشتن و نداشتن که تصمیم گیری نمیخاد
اما الان دیگه بعد مرگ سهراب اینکارا به درد نمیخوره
تا پدرو مادرت زنده بودن چسبیدی به شوهرت حالا اگه دلیل دیگه داری پای اون موقع رو وسط نکش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
