ماجرای دلخوری خودمو خانواده شوهرمو تو تاپیکای قبلیم نوشتم الان نزدیک دوماهه ک خونشون نرفتم مادرشوهرم ک همیشه میومد بعد بحث هامون ولی پدرشوهرم تو این دو هفته سه بار اومده هرباری یچیزی برای خریده اومده امشب اومد بغلم کرد رو سرم رو بوس کرد و هی احوالم رو میپرسید یه پالتو هم واسم خریده بود اقا شاخای منو میگی سه متر از کله ام دراومده بود اولین بار تو این مدت اینجوری دیدمش شوهرم میگه یکاری کرده خودشم فهمیده اشتباه کرده حالا مونده چون بزرگتره معذرت خواهی نمیکنه نمیدونم حالا اینکاراش رو بزارم پای معذرت خواهی یانه شوهرم میگه ب اندازه کافی ادب شدن حالا بیا بریم خونشون تو هم بیا نمیدونم چیکار کنم برم یا نه؟؟؟؟؟