یکی دو سال پیش یه شب یه دفعه تو خواب برای اولین بار عضله ی پام گرفت
با جیغ بیدارشدم همسرم که سکته کرده بود اولش هنگ بود
هی میگفت خوب چی شده
میگفتم پام شکسته
اون بدبخت میگفت مگه کجا رفتی که بشکنه خودبخود نمیشکنه
یه ذره که روح به بدنش برگشت میگفت باید بمالمش درست بشه
من جیغ میزدم تا دردش کم بشه تا فردا غروب حتی تا دستشویی هم نمیتونستم برم
خیلی تجربه ی بدی بود