سلام،من۲۸ سالمه،۶ ساله ازداج کردم،همسر ۳۴ ساله،خلاصه بگم که مدتهاس رابطه خوبی نداریم نه حرف زدن نه رابطه و نه تفریح،من خیلی سعی کردم غر نزنم ارام باشم چون مشکلاتمون زیاده،۷ ماه بیکار شد،پول پس انداز خوردیم،قرار بود خونه بگیره بعد ۲ سال، اینهمه مدت نگرفته، و تو حیاط خونه پدرشیم،،قرار بود پارسال که درسم تموم شد بچه بیاریم زیربار نمیره، تو۳۸ متر جا، که خداشاهده شکل خونه نیس۶ سال ساختم باهاش،روم نمیشد کسی رو بیارم خونمون،با همه کم و کاستی ها کنار اومدم،خودشم قبول داره و گاهی تشکر میکنه، اما جدیداً عین هم خونه ها هستیم،روز به روز سردتریم، حرف بزنیم میکشه ب دعوا و دلخوری،خانوادشم با اینکه تک پسره دریغ از کمک، حتی نمیذارن ما بالای خونشون ساخت و ساز کنیم که نخواد بریم اجاره نشینی،،خاتواده خودم شهرستانن،بابام گفته زمین میزنم به نامتون برید بسازید اماقبول نکرده،وابسته مادرشه،نمیخواد بیاد شهر ما...امشبم لباس میشستم تو حیاط دم در ورودی،هی باید میرفتم و میومدم، از سرکار اومده بود گیر داد که درو ببند سرده،منم از صبح کلی کار کرده بودم خسته، ازم دلجویی نکرد که هیچ لج کرد و گفت نمیخواد اصلا بشوری،ریخت لباسها رو تو خونه،هرچی گفتم نصفش کفیه، هی هولم میداد، بهش گفتم نکن،بدم میاد، بذار کارمو بکنم،گفت نمیخواد، گفتم من میخوام،عصبانیم نکن باز صدامون میره خونه همسایه،محکمتر هول داد انداختم تو خونه،صدامون بالا رفت شلنگ دم دستم بود محکم زدم روی بازوش،هیچی نگفت،اونقد عصبی بودم که نفهمیدم،خیلی ناراحت شدم چون محکم زدم قطعا جاش میمونه، ازش دلخورم بخاطر همه لجبازیهاش و سختی هایی که چندساله بهم تحمیل کرده، بارها خواستم برم شهرستان،خاتوادمم نمیدونن چون خودم نگفتم بهشون،اما روزی نیس به طلاق فکر نکنم، مشاور خانواده رایگان چندجا رفتم نوبت بهم نرسیدبعد کرونا هم تعطیل کردن چون خیلی شلوغ بود،دوستش دارم اما بنظرم این تنها کافی نیس برای یه عمر زندگی، حس پوچی و بی ارزشی دارم، از بعد طلاق میترسم، میترسم پشیمون بشم، گرچه توانایی مستقل شدن رو دارم و خانوادم مطمئنم حمایتم میکنن اما نمیدونم،الانم اون توی هال و من توی اتاق رفتیم مثلا بخوابیم بعد دعوا، الانم نمیدونم من باید از دل اون دربیارم یا اون از من؟! میدونم یکم خشن برخورد کردم اما عقده مدتهاس که کم محلی میکنه، توجه نداره، محبت نداره، چجوری بگم، میگه دوسم داره اما دل و جرات حرکت نداره، پشتوانه نداره، تک پسره من فک میکنم میترسه، بلند نمیشه بره دنبال خونه بگرده فقط منتظره از بالا براش خونه بفرستن☹️☹️تا کجا باید صبوری کنم،اخه برای یه لقمه نون و لباس که نموندم، فقط برای عشقیه که داره تموم میشه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ناراحت شدم از ناراحتی و دل غمگینت انشالله زودتر یکم دلتون نرم بشه برا همدیگه. فقط جسارتا اسی ...
ممنونم، اخه بابام حقوق بگیر نیس وضع خودشون زیاد خوب نیس داداشام خرجشو میدن، زمینشونم اینجوریه که نصفش خونه خودشونه نصفش باغه، میگه ما عمرمونو کردیم میدم به شما باغ رو بسازید برای خودتون،چون شهرستان خونه ها بزرگه
شوهرت خودش از ضعف خودش خبر داره و این بیشتر آزارش میده اون حس میکنه انسان لایقی نیست و این عدم اعتماد به نفس باعث شده نتونه حرکتی کنه و بلاتکلیفی هم آزارش میده باید باهم حرف بزنید اما تحقیرش نکن آروم باش اول از خوبی هاش بگو از اینکه دوستش داری و بخاطر انتخابش پشیمون نیستی دستاشو بگیر و بگو بهش افتخار میکنی بعد سرت رو بزار روشونه هاش و بگو تکیه گاه خوبی هستی بعد یه مشکل کوچولو رو بگو چند روز بعد یه مشکل دیگه رو بگو ولی هی اعتماد به نفسش رو بالا ببر وقتی تمام دلخوری ها و ناراحتی هات رو گفتی بگو به حرفات فکر کن و چند روزی ازش دور شو بگو وقتی برگشتم یه جواب قانع کننده میخوام هر وقت حس کردی داری تند میری و دارید بهم توهین میکنید بحث رو همون جا تموم کن
از سرزنش دوست تا مضحکه دشمن /تاوان تو را میدهم هر روز/ آرزوهام همیشه آرزو موندن
بله شکی در دوست داشتن نیس، اما عمل نداره، همینا دلسردم کرده، خسته ام کرده، تازه خانوادشم حقو به پسرشون میدن، انگار منکه صبوری کردم و موندم پای پسرشون وظیفه ام بوده، اخه ادم چی بگه، هی میگم چرا بمونم پای اینا که قدر نمیدونن، هنوز اونقدر بدبخت نیستم ک این حرفا هم تحمل کنم
بله شکی در دوست داشتن نیس، اما عمل نداره، همینا دلسردم کرده، خسته ام کرده، تازه خانوادشم حقو به پسرش ...
میدونی تو دلخوشی ها و شادی هات رو گره زدی به شوهرت اگه اون بخنده تو می خندی اگه نه افسرده ای و این اصلا کار درستی نیست خودت رو فراموش کردی یکم بفکر خودت باش ورزش کن به خودت برس یه بزرگی میگه مشکلات ما بخاطر این نیست که آدم بدی هستیم بخاطر اینه که نمی دونیم تا کجا باید خوبی کنیم یه وقتایی برای خوبی هایی که انجام میدی باید منت بزاری سر طرف تا نشه وظیفه خانوادش فقط بلدن حرف بزنن و اهل عمل نیستنداینارو باید به روشون بیاری نه با زبون تند و گلایه با سیاست و با آرامش
از سرزنش دوست تا مضحکه دشمن /تاوان تو را میدهم هر روز/ آرزوهام همیشه آرزو موندن
میدونی تو دلخوشی ها و شادی هات رو گره زدی به شوهرت اگه اون بخنده تو می خندی اگه نه افسرده ای و این ا ...
اتفاقا اینو متوجه شدم و جدیدا دارم یکم برای خودم وقت میذارم، سعی میکنم مستقل عمل کنم اما یکم سختمه چون کسی و جایی رو ندارم که حتی یه ساعت باهاش وقت بگذرونم خودمو و خودمم و برای خانوادشم واقعا بلد نیستم جواب بدم، نکه نباشم هم اونا بی منطقن و هم اینکه من استرسم خیلی شدید میشه تپش قلب میگیرم،نمیتونم حرف بزنم
اتفاقا اینو متوجه شدم و جدیدا دارم یکم برای خودم وقت میذارم، سعی میکنم مستقل عمل کنم اما یکم سختمه چ ...
لازم نیست حتماباکسی وقت بگذرونی تو خونه ورزش کن.باخانواده شوهرت هم خیلی نرو زرفشان هرروز نرو خونشون بهشون زیاد اهمیت نده نقش کلفت خونه رو بازی نکن وقتی دارن حرف میزنن و ناراحت میشی اونجا رو ترک کن
از سرزنش دوست تا مضحکه دشمن /تاوان تو را میدهم هر روز/ آرزوهام همیشه آرزو موندن
لازم نیست حتماباکسی وقت بگذرونی تو خونه ورزش کن.باخانواده شوهرت هم خیلی نرو زرفشان هرروز نرو خونشون ...
اره تو خونه ورزش میکنم، درسته تو یک حیاطیم اما من زیاد نمیرم مگه دعوتی باشه مناسبتی یا خودشون صدام کنن، حتما این کارو انجام میدم چون تا حالا هیچوقت گله و ناراحتی مستقیمی نکردم، غیر مستقیم بقیه از طرفم حرف زدن اما خودم نه
ممنونم که وقت گذاشتی دوست عزیز، برام دعا کنید، ان شاالله خدا هیشکیو محتاج بنده هاش نکنه و هیشکی از ازدواجش پشیمون نکنه