راستش دارم خودم با هزینه خودم خونه رو قشنگ می کنم بازسازی می کنم
بعد فهمیدم همسرم طلا که مامانش داده بود برده ترسیده بود یه موقع اونو بفروشم در حالیکه چنین صحبتی اصلا بینمون نبود تخیلات خودش بود
بعد که به روش زدم طلا برار سر جاش
کلا زد زیرش
سندها هم دیدم نیس
منم عصبانی دیگه طاقت نداشتم