سلام دوستای گلم. ماه هاست از خیانت کثیف شوهرم میگذره. و من دیگه به روال عادی زندگی برگشتم روزهای خیلی سخت و طاقت فرسا. شبی که فهمیدم قلبم شکست پاهام توان ایستادن نداشتن. شوهرم دورم زده بود کلی سوال تو ذهنم بود.
چطوری دلت آمد با من اینکارو بکنی. اشکام امون نمیدادن تنها بودم و اصلا حال درستی نداشتم. ازش توضیح خواستم اینا چیه تو گوشی. اونم صاف تو چشمام نگاه کرد گفت صیغمه دوسش دارم. وقتی حالمو دید بغلم کرد و گفت عاشقتم همه چیزو میگم
طرفم نزدیکترین دوستم بود کسی که نون نمک منو خورده بوده و نمکدون شکست کسی که من براش بالاتر از خواهر بودم باورم نمیشد اینقدر تو شوک بودم که وقتی اون عوضی زد زیرش گفت شوهرت دروغ میگه باور کردم چون خیلی هضمش سخت بود
ساکمو جمع کردم که برم اما نزاشت شوهرم روزها نرفت سرکار که مبادا من برم. و من یه مرده بودم. دوتاشون مثل سگ پشیمون بودن شوهرم پیش اون عوضی بغلم کرد و به پاهام افتاد اما فایده نداشت عذرخواهی به درد اونی میخورد که تو خیابون بهش بخوری نه من که قلبمو شکستی
دوستای گلم تو رو خدا ساده نباشید. من دلخوشیم همین دوستم بود و باور نکردم وا بده. باور نکردم شوهرم اینقدر بی وجود باشه
تو رو خدا پیش خودتون نگید از شوهرم خاطر جم هستم باور کنید شیطان از لادرز دیوار هم خودشو عبور میده. من خر وقتی سالها میدونستم شوهرم فازش اینه چرا گول خوردم