دیگه خسته شدم ناموسن
مادرشوهرمم دیگه خسته شده ازمون انصافا این سال ها هیچی بهم نگفته اما بعد از ب دنیا اومدن بچه هام ک ۱۰ ماهشونه این ۱۰ ماهو برام زهر کرده ب همه چی گیر میده میرم لباساشونو بندازم لباسشویی مصلا میبینم لباس مادرشوهر هس توش با اونا نمیندازم لباس بچه هامو ناراحت میشه ازم یا میاد میبینه پوشک عوض میکنم ب اون ی گیری میده میگه لباسای بچه هاتوننداز تو خونه خشک بشن میگم اخه کجا خشکشون کنم دیگه بریدم 😔😢😭خب بچس دیگه کثیف کاری داره براشون غذا میپذم ب اون ی گیری میده اوووف جاریامسه چار روز تو هفته اینجان هی بیا براشون غذا درس کن با دوتا بچه 😣دعا کنین زودتر خونم اماده شه برم توش تا حالا رو پدر مادر شوهر واینستادم ولی دیگه تحملم حدی داره