من دوساله از ازدواجم میگذره بچه هم ندارم با مادر شوهرمم مشکلی نداریم ( البته تو جریان عروسی اذیتم کردند ) ولی بعدش خوب شدند و سعی کردند از دلم دربیارن اما خب واقعا صمیمیتی نیست. اصلا دوس ندارم بهش زنگ بزنم یا اون به من زنگ بزنه. ارتباط زیادی هم نداریم شاید هر دوماه همو ببینیم تلفنا هم همینطوره . بعد مدتی که زنگ میزنه مجبور میشم جواب تلفن بدم گله میکنه بی معرفت یه زنگ نمیزنی حالمو بپرسی. به نظرتون چی بگم ؟
خوب یه زنگ بزن چی میشه مگه
خب اگه خوب شدن هر ماه یه بار زنگ بزن چیزی کم نمیشه
بگو مادر جون زندگی دردسر زیاد داره خودتون که میدونید،وقت نمیکنم وگرنه بیادتم...الکی مثلا😒
خوب زنگ بزن بهش ...چرا ادای افسرده ها رو براش در میاری😉😁
چی بگم والا خودت شرایط زندگیتو بهتر میدونی
که این طوری هستی
بیچاره خوبه ک توام خوب باش
خب حالا یه زنک بزن کدورتا روبذار کنار
اگر بعدا ناراحتت کردن نزن دیگه
وا خب زنگ بزن ميگي مشكلي نداري باهاشون كه
واااااای من توی عقد بودم یکسره مادرشوهرم میگفت زنگ بزن حالمو بپرس منم زنگ نمیزدم دیگه الان عادت کردن
بعد از مدتی ک زنگ میزنه تازه مجبور میشی جواب بدی 😐
منم مث توماصلا زنگ نمیزنم...اون اوایل خیلی پیگیر بود منتهی دوس نداشتم صمیمی شم چون جنبه ندارن...الان دیگ راحت شدم نه اون میزنه نه من
راس میگه دیگه هفته ای ی بار بزنگ بهشون ینی مامان خوونم هردوماه ی بار میبینی یا دوماه نبینی بهشون ز نمیزنی؟
خب درسته دوست نداری ولی از روی انجام وظیفه زنگ بزن یه روززهایی رو مشخص کن مثلا فلان روز در هفته زنگ بزن
راست میگه ...خوشت میاد پسرت دوماه دوماه بیاد خونتون یا عروست .. زنگ بزن هفته ای به بار
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
