نتونه یدکش کنه و اگر تککلمهست، باید کاملاً خاص و مرتبط با هسته اصلی داستان باشه وگرنه میشه همون قضیه اَنقزی و قرمزی اینا!
از کلمات متضاد خاص هم میشه استفاده کرد اما شب و روز و گرما و سرما به درد سرفصلهای کتاب علوم میخوره!
اگه رمان قراره راجع به کلیشه ترین موضوع هم باشه(عشق و شکست)،ولی اگه مثل هرم بشینین و کلمات مترادف و نزدیکش رو دونه به دونه استخراج کنین، تهش با کلی واژه جدید روبرو میشین که یه اسم آس بهتون میده و تا شب بدنتون رو روی حالت بندری تنظیم میکنه!
اگه قراره جمله باشه اینجوری نباشه: من اونیم که سایه هم نداشت! دنیا دیگه مثه تو نداره! از بازی با کلمات و ایهامشون غافل نشین! روایت داریم ایهام بیشتر، مخاطب بیشتر(
یه اسمی انتخاب نکنین که مخاطب با وضو بره سراغش از بس که -َ -ِ -ُ داره! یه اسم روان و خاص، که قدرت حک شدن توی ذهن رو داشته باشه. این اسم بابد جوری باشه که مخاطب با دیدنش مکث کنه و بگه جـــون تو همونی که میخوام شبم رو باهات صبح کنم(و بخونمت!)
عنوان باید یه پیشبینی به مخاطب بده که با چی مواجهه و درنهایت یه چیز چشمکزن باشه مثل نگاههای جک به رز(تایتانیک!!!)