همیشه اولویتش خونوادش بودن مانداشتیم خرج کنیم میرفت قرض میگرفت میداد به مامانش
امشب گفتم توروخدا دیگه بسته خواهرت یابرادرت چی به تو میدن توهم مث اونا باش یه ذره بفکرزنوبچت هم باش چرا همش من باید بهت بگم چرا خودت چشاتو باز نمیکنی واقعیتو ببینی بابا اونا اگه هزارتومن واسه تو خرج میکنن تو دوبرابرشو خرج کن واسشون نه اینکه فقط توبدی بهشون
خیلی بد فک میکنه احساس میکنه من دشمنشونم ازشون بدم میاد ولی بخدا اینجوری نیست منم آدمم اصلا توجهی نمیکنه ببینه کی لباسی چیزی خریدم
من از خودم میگیرم که بتونیم یه پس اندازی داشته باشیم اون از اون طرف میره خرجش میکنه
هیچ امیدی برام نمونده
هشت ساله نه تولدی نه سالگردی حتی یه روسری برام نگرفته خیلی دلم گرفته