2777
2789

Me2

وَ خدا دردِم گرونَه 🥀 دنیا 2 مشکل بزرگ داره.شک زیاد باهوش ها و اعتماد به نفس زیاد احمق ها!  من برده داری را بر انداختم به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند #کوروش بزرگ وقتی تاپیک میزنم سوالمو با سوال جواب ندید ممنون

منم😂

حافظ کل قرآن 😍من یڪ دختر چآدریم😊شاد و پر نشاط☺️سر زنده و پرڪآر😉قرآن ونهج البلاغه اگر میخوانم ... رمآن هم می خوانم😍پآی سجاده اگر گریه میکنم😭خنده‌هام بین دوستام تماشایی است😅من اگر چادر سرم میکنم☝️نقاشم هستم✏️خطم هم خوبه ✍🏻حرف های دخترونم هم سر جاشه🤪شوخۍ هاۍ دوستانه هم میکنم😆تئاتر و سینماهم‌میرم البته‌نه هرفیلمی🙃کوه هم میرم با حفظ حجابم🏔من‌قشنگ تر ازدنیای‌خودم سراغ ندارم😍 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

روزش منو بزور بیدار کرد...... کرد بعد رفتیم خونه مامانم اونجام ک شلوغغغغغ اصن اب شدم از خجالت

چ حس بدیه روزای اول ازدواج همه یجوری نگات میکنن خخخخ

ترجیح میدهم به ذوق خویش دیوانه باشم تا به میل دیگران عاقل!!!🤗😅

من از خاطرات شب عقدم بگم😂😂

همه شام خونه ما دعوت بودن

منو شوهرم بعد عقد رفتیم بیرون غذا خوردیم بعد اومدیم خونه همه میگفتن خجالت نکشین بخورین حالا ما اینقد گشنمون بود تا خرخره خورده بودیم

زن عشق زايد و تو برايش نام انتخاب می‌كنی، او درد می‌كشد و تو نگران از اينكه بچه دختر نباشد! او بی خوابی می‌کشد و تو خواب حوريان بهشت می‌بينی، او مادر می‌شود و همه جا می‌پرسند نامِ پدر!

هیچی شب عروسی هم دو سه ساعت بیشتر نخوابیدم.صبح مادرشوهرم و شوهرم رفتن خونه مامانم دستمال بردن.مادرشوهرم واسم صبحونه اورد بالا.خوردم رفتم موهامو شستم ساعت ۱۱ رفتم ارایشگاه برای پاتختی😬😶

خدارو ۱۰۰ هزار مرتبه شکر مادر یه پسر کوچولوی ناز شدم...خدایا انشاالله همه ی منتظرا این حس رو تجربه کنن🤲

هیچی دیگه تاصب عملیات داشتیم 6خوابیدیم ازاسترس 8بیدارشدم خونه روجمع کردم جاروزدم لباس قشنگ پوشیدم منتظرمامانم بودم بیادکه بامادرشوهرم باهم اومدن دستمال گرفتن ورفتن ناهارازشام عروسی اضاف مونده بودخوردیم 

7 صبح مادرشوهرم زنگ زد بیدارم کرد بلند شم برم لباس پاتختی که به زور کرده بوود تو پاچمو خودش پسندیده بود و روز عروسی تن دخترخاله دوماد دیده و عوض کنم... بعدشم دعوا کرد پول ارایشگرمو ندادن که خوب نشده بودی خودم بدونه اینکه برم حموم مجبور شدم ارایش کنم برم سالن پاتختی با یه لباس معمولی با طلاهای خواهرشوهرم حتی وقت نکرده بودم طلاهامو وردارم

دخترم تمام زندگی من
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کاکتوسم کپک زد

کاپو | 34 ثانیه پیش
2791
2779
2792