چه خاطره ای،یادآوری خاطرات یه وقتایی بیشتر آدمو اذیت میکنه،دو سه روز بعد عروسی بچه شوهرم اومد پیش ما و هنوزم که هنوزه ماندگاره،من هیچ وقت لذت تازه عروس بودن رو ندیدم
من که خودم مجردم
ولی فردای روز عروسی خواهرم از بس با کفش پاشنه بلند بودم دیشبش پام درد گرفته بود نمیتونستم پاشم
شوهر عمم اومد تو اتاقم جانماز برداره
بهش گفتم ببین من پام درد میکنه نمازت تموم شد اتاقمو جمع و جور میکنی یکم؟
نمیدونم چرااااا واقعا اینجوری بهش گفتم
همسن بابامه
فیلم عروسیم و میبینم گریه میکنم .اهنگ تاج سرمی مادرمی و زده بودن منم دلم پر بود با مادرم همو بغل کردیم گریه کردم.عروسیم بخاطر جعبه طلا خراب شد زهر مار کرد مادرشوهرم برام.طلامو داده بود دستم برا عکاسی.منم جعبه رو سپردم دست شوهرم .یادش رفت جعبه رو بیاره خلاصه وقتی داشتن هدیه میدادن چون جعبه نداشت طلام مادرشوهرم عروسی و کوفتمون کرد خدا نگذره ازش
راستس دستمالمم که از زمان عقدم نگه داشته بودم برای فردای عروسی هیچ کس سراغشو نگرفت و هیچ کادویی هم در کار نبود
من از آرایش زیاد بدم میاد شب عقدم وقتی مهمونا غریبه تر رفتن رفتم حمام اومدم بیرون شوهرم گفت بیام موهاتو خشک کنم گفتم باشه
خلاصه اومدخشک کرد بعدم منو خفت کرد😂😂😂منم ک خجالتی آب شدم واسه شام روم نمیشد برم بیرون حس میکردم همه میدونن چی شده تو اتاق😂😂😂😂😂
یادش بخیر کاش دوباره اون روزا میومد🙁😍😍❤
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
