شبــ جمعه نقل میکنن یه کربلایی بود هر سال افرادی رو جمع میکرد و میگفت هر که دارد هوس کربلا بسم الله یه سال مشگلی براش پیش امد.. بلاخره دوستانش مشگل رو حل میکنن و میرن کربلا کربلایی عادت داشت وقتی وارد حرم میشد دفترش رو باز میکرد و هر روضه ای بود میخوند شب جمعه و روضه علی اکبر امد خواند و همه گریه کردن.. شب همه خوابیدن خسته بودن.. هنوز کربلایی نخوابیده بود دید در میزنن میگه این کی هست که اخه ما رو که کسی اینجا نمیشناسه در رو باز میکنه یه نفر میگه اقا امده دیدن شما میگه اقا کیه میگن ارباب امده.. کربلایی شاد میشه ارباب میاد و میخواد بقیه روببیدار کنه میگه نه کربلایی بیدارشون نکن خسته هستند امدم هم سلامت رو جواب بدم هم یه خواهش ازت بگنم دیگه امدی شب جمعه حرم روضه علی اکبر نخون مادرم هست و طاقت نداره روضه علی رو بخونی رفتی شهرت به اون کفش دار امام زاده سلام من رو برسون اقا جان قول دادی شما هم قول دادی وقت مردن بیایی به دیدنمون یادتون نره قرارتون اقا