سلام بچه ها گفتم اخر شبی یکم بخندیم یکم خاطره بگیم دلمون وا شه 😂
خدایی تو فامیل خیلی ضایع ست سوتی بدی همه اش چشم تو چشم میشی😑😅
خاطره خودم ...
تو یه جمع بودیم چهلم یه بنده خدایی بود نوه اش که یه خانم جوونیه بغلم خوابیده بود دختر دایی ام هم پیشم بود تا اینکه یه خانواده اومدن و همه رفتن تا بغل هم گریه کنن من به دختر. دایی ام گفتم سارا پاشو پاشو تا شلوغه بریم حلوا بخوریم 😑😐😂
نوه اش بلافاصله پا شد
نوه مرحوم 😕😮
من😀😤😨
دختر داییم😒😑😐
شما هم بگین عزیزای دل 😃🌼
الان گوزوها میان
منم یه بار اشتباهی گفتم گذا رو گازه
(غذا رو گازه )😂😂😐😐😐
من خدای سوتی ام ولی اینجور وقتا یادم میره..😒😁
خواهرم میخواست بگه خدای من میگه خدای مردم 😂😂😂
تو جمع که نبود.... ولی یبار تلفنمون زنگ خورد. کنار تلوزیون بود. همون لحظه که گوشی برداشتم یه دعای داشت تو تی وی میخوند گفت من یشا.. منم همزمان بجای الو گفتم عشو.... و من دیگه اون ادم سابق نشدم.... انقد خندیدم که طرف قط کرد گوشیو 🙄😀😁
مادربزرگم پیره.از توالت فرنگی استفاده میکنه.
مادو شوهر خالم فوت میشه. اونیکی خالم اژانس میگیره تا با مادربزرگم برن مراسم.توالتم میبرن.😀.
از قضا ز میزنن بهشون ک شما مستقیم بیاین قبرستون.
خلاصه میگه همینکه. رسیدیم هنوز پیاده نشده بهمون گفتن هرکی میخواد بره داخل از مرده حلالیت بگیره.
خالمم میگه من ی دستم توالت فرنگی با ی دستتم مادرمو گرفته بودم.شلوغ شد تا اومدم توالتو بزارم کنار ی درختی ملت هجوم بردن داخل مارم باخودشون کشیدن.😀.
ب خودم ک اومدم دیدم توالت فرنگی بدست بالا سر مرده دارم گریه میکنم حلالیت میطلبم.😀😀
یه بار بابام بیمارستان بستری بود بعد فامیلان هی میومدن منم جلو در بودم .به یه فامیلمون هول شدم گفتم خوش اومدین😉😉😁😁😁
داییای بابام بعده یه مدت طولانی اومدن خونمون دومادشونم باهاشون بود.منم ک عاشقشونم ذوق زده شدم رفتم همشونو باذووووووق محکم بغل کردم بوسیدم😍😍 یهو دیدم همه انگار یه جوری نگام میکنن😕 کمی ک ب خودم اومدم دیدم دومادشونم بغل کردمو بوسیدم😣 تا 1سال یادش ک می افتادم بدنم گر میگرفت ازخجالت😣
تازه بغل معمولی نبود.چقدمحکم گرفته بودمش چقد بوسش کردم
بابابزرگم مریض بود بیچاره،خونه داییم بود،ما رفتیم عیادتش مامانم اینا تا دیدنش ناراحت شدن و گریه کردن منم اومدم فاز غم برداشتم زدم زیر گریه رفتم بابابزرگمو بغل کنم اول پام خورد به لیوان چای داغون شد،لیوان شوت شد 😐کم نیاوردم بعد پامو گذاشتم رو پای خالم که بیچاره دراز کرده بود تا دردش کم بشه خالم قرمز شد 😐 بازم اهمیت ندادم رفتم افتادم رو بابابزرگم 😐اونم گفت باشه باشه پاشو له شدم جوون مرگ بشی 😬😬😬
من همسرم طلبه است تو نام مستعارمم گفتم اما خودم خیلی بد بودم که خدا رو شکر تونستن با کمک همسرم بهتر بشم تو فامیلشون ختم قران بود من نمیتونستم خوب بخونم گفتن تو توحید رو بخون وسطش صلوات فرستادم 😑😐😀
