بحثی نبود
بی احترامی
حسودی
این خانوم خواستگاری گف طبقه بالا برا پسرم
شوهرم گف شرط کن من اولش خر بودم گفتم خالمه گفته میدم میده دیگ
نگفتم جوری ک الان شوهرم ب من طعنه میزنه جالبه.
خب این خانوم گف بالا و بالا ما نامزد کردیم وام گرفتیم با بدختی ک شروع ککنیم دبه کرد ک ن نمیرسید ن پول کم دارید هنو طلا گرمی ۲۰۰ هم نبود
گف ن همه چی گرون شده و...
ی سال جنگ جنگ من هیچی نگفتم گفتم مادر و پسرن
و رفت و امد کردم جوری ک تو خونشون مث موش بودم دنبال شوهرم از معذبی ولی خب...
ندادن و جنگ و ۶ ماه قهر شوهرم گف خودشون دو دستی میدن هه
خانوم ک ادعا مهرو ..
.میشد
شد مث ی بتتتتتتت
شوهرم نمیخاس باباشو تنها بزاره خیلی عزیز براش
منم گفتم فشار نیارم اول زندگی
گف پایین نصف میکنیم
گگم ک ب چ وضع فجیعی این خانوم قبل شوهرم ب من گف ک داشتم سکته میکردم شب تولدمم بود و اون هر هر میخندید ....
شوهرم میخاس کم کم بگ
باز کنار اومدم
با اینک ی کلمه از منم نظر نمیخاس ک ینی کلا ب تو مربوط نیس....
گذشتو نصف شد ی حال و ی اتاق و پارکینگ شد ی اتاق و پارکینک
شد بدون دیوار وسط
هیچی موند ی پارکینگ ب اندازه دو ماشین میگف تو این حمومو آشپزخونه و دستشویی و پذیرایی باشه ی اتاق کیپ ۱۲ متریم باشه اتاق خواب و همه چی ...
بعد دبه کردن ک از حیاط نمیدن ک شوهرم گف مگ دست خودشه گفتم نمیدن
گف ن میدن
ن و ن تا آخرشم ندادن بماند ک مصالح اورد شوهرم و
..ک شوهرم آسی شد و ی شب گف میریم رهن
بعد میگن این بدون گفتن مصالح اورد حالا ما دو سال جنگ سر خونس...
البت پدرش التماس میکرد ک نرو و پیشم بمون ....
بلاخره ما قهر شدیم و از اون روز خانم همه جا حرف و ما و از بدی ما ما هم بدون پول
ن وسیله خرید برا پسرش ن هیچی نگید وظیفه شوهر چون حتی تعارفشم نزدن و برا بقیه بهترینو گرفتن..
.
ببخشید طولانی شد این ی نقطه بود عقدی ک بهم حروم کرد نامزدی ک جنگش کرد جهاز برونی ک غش کردم همونجا از بی آبدوییاشم بماند