منم بسیار سرد هرکس فکر خودشه هیچ همبستگی خانواده ای کلا باهم ندارن انگار هرکدوم خانواده جدان اصلا عجیبن
باز جای شکر داره مال شما.فردا سالگرد ازدواجمونه.رفتیم تو ۹سال.۱سالم عقد بودم.من تا حالا خونه هیچکدوم از خواهر شوهرام و برادر شوهرمو ندیدم حتی پاگشا هم دعوتم نکردن.تو این همه سال جمعن ۲۰ بار خونه مادرشوهرم رفتم وسلام
ما با هم خیلی اختلاف فرهنگی شدیدی داریم یعنی اون ادم عجیب غریبیه من هر دفعه میومدم ایران براش زعفران گز نمیدونم ترمه پسته هر چی بگی کادو میگرفتم اما فقط دست بگیر داره اونم از من برای اون یکی عروسش چون هم نژاد خودشونه سنگ تموم میزاره از مادرش براش مهربون تره چند سال تمام از دستش گریه میکردم مخصوصا غریبم باشی دردش بیشتره
شوهر منم اوایل باور نمیکرد خانوادش انقدر بد باشن از بس با دروغ گفتن فریبش میدادن من میگفتم بابا من با مامانت تو فلان مجلس بودم اصلا اونجوری نیست که مامانت میگه مثلن از یکی بدگویی میکرد مامانش.رفته رفته به مرور دید حرفهای منو چند نفر دیگه هم تایید میکنن اونموقع بود که شناختشون.قبلن هم کم و بیش میدونست ادمای خوبی نیستن اما نمیخاست قبول کنه.
