خانواده شوهرم کلا روش زندگی و مدل افکارشون با من و شوهرم متفاوته
قبل از ازدواج هم میدونستم با این وضعیت یه جاهایی در تربیت بچه ها به مشکل بر میخوریم...
حالا همون روزا رسیده...
مثلا من تلاش میکنم با احترام به حس مالکیت بچه، جوری باهاش رفتار کنم که روحیه بخشندگی داشته باشه، طوری که همه ی دادن ها رو با درخواست و احترام بهش پیشنهاد میدم و اگر هم مایل نباشه انجام بده اصلا اجبار نمیکنم!
مثلا بعضی وقتا چندتا شکلات یاخوراکی میدم دستش میگم یه دونه خودت بردار و برو بقیه ش رو به فلانی و فلانی و فلانی بده و اونم انجام میده، یا اگر چیزی میخوره بهش میگم به مامانم میدی؟ و اون خودش بهم میده و.... اما اونا به بچه می گن «نه پس خودت چی؟ بگو مال خودمه، بگو مال خودمه»
یا وقتی می بینن بچه به چیزی علاقه نشون میده، مثلا یه اسباب بازی، میگیرنش دستشون و میگن «این ماشین مال منه!!!» تا بچه از دستشون بکشه و بگه نه مال منه... و اونا هم قاه قاه می خندن. یا حتی میرن بابای بچه رو بغل میکنن میگن بابای منه! تا اون عصبی بشه و بگه نه بابای منه!!! میگن بچه اینجوری مالشو نگه میداره!! و اینو ارزش میدونن
شوهرم جلوی حرفای خانواده ش چیزی نمیگه
و معمولا هم میگه جلوی داداشاش و نامحرما و ... زیاد صحبت نکنم (حالا شما به این تیکه ش گیر ندین توروخدا!!!) و منم نمیتونم چیزی بگم، گاهی تو یه خلوتی اروم به مادرشوهرم میگم ولی فرصت ادله اوردن و توجیه کردن یه زن 60 ساله نیست! خلاصه زمان می گذره و رفتار اونا اثرشو رو بچه میذاره
ب نظرتون چکارکنم؟ چطوری بگم تو ا ین نقطه های تفاوت وارد نشن