ما عقد و عروسيمون باهمه رسممون دوران عقد نداشتيم
براى خريد سرويس چوب و مبل رفتيم شهر ديگه خونه خالم بعد منم ريز اندامم
شب خوابيده بوديم مادرشوهرم بين من و شوهرم و مامانمم كنار من خوابيده بود تو پذيرايى
منم عادت دارم پتو ميكشم رو سرم سرمم از بالش ميذارم پايين گردنم درد ميگيره
نصف شب مادر شوهرم دنبال من ميگشت مامانمو بيدار كرد گفت دخترت نيست
مامانمم گفت چيزى نيست زير پتوعه چون ريزه معلوم نيست 😂😂😂