انقد بیشعوربود... شلوارش میکشید پایین به باباش گفت برو تو ک و ن م
دادگاه شکایتش کردم یک شب بازداشتش کردم تا شوهرخالش فیش گذاشت امد, بیرون
خیلی اذیتم کردن اخه... فکرکردن من حالا چون امدم تهران غریبم بی کسم هرچی دلشون خواست میتونن بمن بگن
خب هردوطرف مقصرین اوناازروی بچگی کارایی کردن که شمام میتونستی بازبون خوش رامشون کنی ولی شمام.خیلی بدبرخوردکردی بالاخره اوناتوزندگی ازپدرشون حق دارن برخوردهمسرتون چی بوده ازاینکه شماانداختینشون بیرون
انقد پرو پرو به باباش میگه باید لوله هاتو بری ببندی بچه دارنشی... مال خور داشته باشیم... باباهه گفت این زر زدنا بتو نیومده
[QUOTE=154969482]خب هردوطرف مقصرین اوناازروی بچگی کارایی کردن که شمام میتونستی بازبون خوش رامشون کنی ولی شمام.خیلی بد ...[/QUOT
چون خیلی زبون درازی میکرد جیغ جیغ میکرد باباهه چیزی نگفت چون میدونست حق بامنه
من یکماه اول خیلی تحملشون کردم بچها.... اینا فکر کردن من چیزی نمیگم یا ترسو ام یا زبون ندارم
اونا چرا طلاق گرفتن خانمش دیدی؟؟؟ خودت بچه از ازدواج اول نداری.،؟؟
شما کاری نداشته باش شوهرت پشتته نترس بعد وضع مالش خوب نیست خونه جدا برا اونا یا خودتون بگیرید
نه من بچه ندارم
خان اولشم چون 9سال با یکی بود خیانت کرد وخودش هم طلاق گرفت که بره با معشوقش ازدواج کنه که ازدواج هم نکردن.. شوهر من وضع مالی خوبی داره الحمدلله. ولی حالا که مادره جداشده اون اقا با مامانشون ازدواج نکرده پشیمون شده ازکارش
خانم اولشم
دختره میگه من خونه جدا نمیخام... مادره هم میگه من بچه هاتو گردن نمیگیرم نه پیش مادره میره نه خونه جدا
من انقده حالم بد میشه دختره رو میبینم فشارم میفته الانم دارم راجب اون حرف میزنیم دست و پام سست شده یخ کرده انقد بدنخوره
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
26 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
