بچه ها من با به آقایی تو مرحله آشنایی بودم که بعد از دو هفته کاملا عاشق شد و در مورد ازدواج و خونه و عروسی و ... صحبت میکرد و انصافا خیلی تو این 40 روز منطقی بود و شباهت زیاد روحیات داشتیم باهم و ایشون ترک بودن و بچه شهرستان و گفتن به مادرم هم گفتم و هفته قبل رفت شهرشان پیش خانواده اش سر بزنه و از اونجا دائما بهم پیام میداد که نظرت در مورد خودمون چیه و مادرم میخواد بیاد ببینتت و ... وقتی اومد تهران یهو بهم پیام داد که من مشکل برام پیش اومده و پدرم مریضه آلزایمر گرفته و فعلا نمیتونه ازدواج کنه و ازم معذرت خواهی کرد و در نهایت هم گفت اگر اجازه بدی در صورتی که مشکلم حل شد مجددا مزاحمتون شدم از اون روز کلا تو هنگ هستم چرا اینطوری کرد؟ این تا دو شب قبلش بهم می گفت عاشقت هستم و دلم برات یه ذره شده بعد اونوقت یهو... حالم خیلی بده و نمیدونم چرا اینطوری شد؟
تب تند زود عرق می کنه
عین قضیه من شده
درکت میکنم زیاد
مرتیکه دمدمی اسکله
دلیلی داشته که نمی خواسته بدونی
بهونه آورده
دیگه منتظرش نباش
باور کن از مردها پست تر خودشونن ولش کن گور سرش
میگفتی تو که تا دو روز پیش عاشقم بودی حالا مشکل برات پیش امده کسکم
تو ۴۰ روز اخه😂من الان ی ساله گذشته همچین غلطی نکردم اون تو ۴۰ روز چطور ب خودش اجازه داده
عزیزم آقایون کلا موجودات ناشناخته هستن خیلی ذهنتو درگیرش نکن
ولی اینکه میگن شرایطم اوکی شد باز بیام !!!
بنظرم زندگیتو براین روال نچین 😶
این وقتی داشته برمیگشته تو اتوبوس یدونه از تو خوشگلتر دیده
برا من مفت انگار خیلی وقته میشناسمت
چ حرفایی ک نمیزد
گفت ب خونوادش گفته خواهرش میدونه مادرشم میدونه
ی مدت دیگ شماره تلفن مامانت بده میخوام خودم رسما حرف بزنم
چی شد
من نمیدانستم معنی هرگز را تو چرا بازنگشتی دیگر
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
11 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
