چند ساعت پیش یکی از دوستاش زنگ زد به موبایلش گوشی دادم به خواهرم گفت آدرسه خونه غزل و میخوام گفت من فقط کوچشونو میدونم یکدفعه مامانش گوشیو گرفت زد زیره گریه گفت این دختره با مامانش و خواهراش اومده بوده دمه خونه ما به داد زدن که حورا دختره مارو از راه به در کرده به جای باشگاه رفتن پارک داداشه هم از خونه اومده بیرون فهمیده گرفته این دختره طفلک و زده مادره هم فشارش رفته بالاا بردنش بیمارستان خواهر منم میگفت شیطونه میگه آدرسه محل کاره خواهر غزل و بدم بهش گفتم بیخود تو دخالت نکن نون و ربتو بخور فقط دلم برای مادره دختره سوخت مادرشم دیده بودم یک پیرزن مهربون بود طفلکی انقدر قاطی کرده بود فش ترکی میداد به دختره