من خودم پیروزیا ی جور شکلات خریدن(خودشون میگن نُقُل)بعدش کلللا من صدا بیزاری دارم الانم باردارم و این صدا بیزاری تو بارداری هزآآآار برابر میشه اینا هم رعایت نمیکنن و هی خررررچ خررررچ میکنن...
خ زیبا و مجلسی در جایی دور از دسترس و دیدشون تو کابینت قایمش کردم
چ کنم....ب مرز دیوونگی میرسم ب خدا...
شما هام تعریف کنید
هیچی فقط میشینم ظلماشونو تماشا میکنم .. ۴ماهه دل خوش ازشون ندارم
مانتو عقد خواهر شوهرم پاره کردم البته از جایی که درست شه چون خیلی اذیتم کردن خیلی حرف بارم کردن حتی همین خواهرس با اون سن کمش جیا که نگفت
خواهرشوهرم تو کوچه مامانمه خونش.
از زندگی من توی کوچه برای همسایه ها تعریف و غیبت میکنه
منم باگوشای خودم شنیدم
همونجا زنگ زدم شوهرم گفتم
و دعواشون شد حسابی
میدم کارم بد بود
ولی عصبانی شدم که جسم و پوک منو برای همسایه ها داشت تعریف میکرد
لطفا سرزنشم نکنید میدونم کارم بد بوده
من مجردم . عزیزترین فرد زندگیم باهام دعوا کرد و بهم فحش داد و از خونه اش بیرونم کرد
منم چیزی نگفتم فقط قبل ترک خونه شعله گاز زیر غذاشو زیاد کردم و اومدم بیرون
بوی سوختگی تا پارکینگ اومد
و مکرو مکر الله والله خیر الماکرین
مادرشوهرم ی بسته دیگه از اون شکلاتا نمیدونم از کجا پیدا کرد و آورد...
اینم زیرپوستی برم تو نخش..خدایا خودت منو ببخش
به خواهر همسرم گفتم اگه بخوان برای بچه شون توی خونه ما تولد بگیرند اجازه ندارن جاری و برادرشوهرم رو دعوت کنن
