ما هردوتامون شاغلیم، البته من دورکاری ام و کارم توی خونست، اوایل همهی خرید هامون رو باهم انجام میدادیم اما مدتیه شوهرم میگه خودت برو خرید منم تنها اصلا حوصلم نمیکشه، کلا سوپر مارکت و میوه فروشی و قصابی با منه، شوهرم خدایی خیلی خسته میشه، دیروز بهش گفتم میری پاکت جاروبرقی بگیری میگه حالا خونه جارو نمیخواد امشب فردا میری میگیری🥴 بهش میگم بیا باهم میریم من تنها حوصلهی بیرونو ندارم میگه اینقدر تو خونه موندی دیگه اجتماعی نیستی این کار هارو باید خودت بکنی اینقدر تو خونه نمونی پای کار کردن...
راست میگه ها من کلا منزوی شدم دلم نمیخواد از خونه بیرون برم، رفت آمد با خانوادم و نزدیکامو دوست دارم اما واقعا حوصلهی بیرون از خونه رو ندارم، در صورتی که من قبلا کاملا برعکس این بودم
از وقتی ازدواج کردم فقط خونه رو دوست دارم و بیرون رفتن هم با شوهرم، انگار هیچ جای دیگه آروم نیستم