منو شوهرم بخاطر یسری کار دو روز بود خونه مامانم بودیم بعد دیشب خواهرم اومد اونجا همه نشسته بودیم رو پشت بوم برادرمم بود پیشمون که بهم گفت یه چایی دیگه بزار گفتم باشه و خواستم برم پایین بعد من ظهر یکم کمردرد داشتم که خوب شدم مامانم به شوهرم گفت تو برو چایی بزار زنت کمرش درد میکنه منم گفتم نه خوب شدم چرا اون بره دیگه اینهمه آدم اینجا نشستن(شوهرمم خسته بود خیلی وگرنه خودش میرفت بدون اینکه کسی بگه)بعد خواهرم شروع کرد برو بزار مگه چی میشه شوهرمم گفت من خیلی خستم تازه اومدم خواهرم گفت آره برو ببین دامادای مردم چکارایی میکنن برا خانواده زنشون حالا تو یه چایی نمیزاری اشاره به برادرم کرد گفت حمید برا مادرزنش کلی کار میکنه ظرفاشم میشوره برادرمم گفت نه من کی اینکارا رو کردم براشون
تصمیم گرفتم طوری زندگی کنم که چندسال بعد وقتی تو آینه خودمو میبینم بگم آفرین دختر تو گل کاشتی.....خدایا شکرت دوستت دارم❤
( میشه برا سلامتی فندوقم صلوات بفرستی) نی نی خوشگلم مامان جان تو بهترین سوپرایز زندگیم بودی وقتی تو اوج نا امیدی وارد زندگیم شدی نفس مامان انشالله سالم و سلامت ب دنیا بیایی اینو بدون مامانی خیلی دوستت داره
بعدش من خیلی از خواهرم ناراحت شدم اما هیچی بهش نگفتم اونجا بعد ده دیقه فقط به شوهرم گفتم پاشو بریم خ ...
چرا خواهرا این مدلی هستن؟دلم از خواهرام پره!!!!!!!!یک پست یک چند دقیقه قبل گذاشتم تعجب داره!!!!!!در مورد خواهرم هست.غریبه پرست هرچی غریبه ها ازش بخواهم انجام می ده ولی برای من نوعی به شدت مغرور.اگر خیلی بهش فکر کنم از خواهرم بد می آد
خود شوهرت هم ناراحت شدکه بهش گفتن برو چایی بریز؟؟؟ من به نظرمن هم کار مادر و خواهرتون خیلی زشت بوده که به دامادی که تازه از سرکار اومده بگه بره چایی بریزه باوجود خود صاحب خونه و دختراش
اشتباه کردی همون موقع میگفتی انشالله شوهر تو جبران میکنه کم کاری بقیه رو چرا باید گریه کنی ...
اوووووه اینجوری باهاش حرف بزنم همچین میشوره میزاره کنار آدمو که چی.....خیلی دلم پر بود ازش مخصوصا که چند روزه فهمیدم اول ازدواجم باعث اوقات تلخیم اون بوده خیلی ازش ناراحتم
تصمیم گرفتم طوری زندگی کنم که چندسال بعد وقتی تو آینه خودمو میبینم بگم آفرین دختر تو گل کاشتی.....خدایا شکرت دوستت دارم❤