2777
2789

من یه بار که بچه بودم مادرم رفته بود خونه خالم و داداش کوچیکمم با خودش برده بود ولی من باهاش نرفتم  و داداش بزرگمم رفته بود مدرسه فقط منو بابام خونه بودیم حوصله ام سر رفته بود و یه گوشه نشسته بودم که بابام گفت بیا بریم بیرون حالا که کسی خونه نیست منم با ذوق رفتم لباسام و پوشیدم و با پدرم رفتیم بیرون هر چی می گفتم برام می خرید و هر چی دلم می خواست می خوردم بعدش رفتیم پارک و من اونجا با یه دختر هم سن خودم دوست شدم و خلاصه اون روز خیلی بهم خوش گذشت 

شما هم از خاطراتتون با پدرتون بگین😍😍😍😍

من واقعا عاشق پدرمم ایشالا همه پدرا همیشه سالم و سر حال باشن و همچنین مادرا 

من یه دخترم...من دخترونگی هامو با هیچی عوض نمی کنم ...نه با تماشای فوتبال از تو ورزشگاه...نه با ازاد بودن و گشت زدنای نصف شبا...نه با هیچیه هیچی ...دنیای دخترونمو فقط یه دختر می تونه لمس کنه ... مرا دختر خانوم می نامند مضمونی که جذابیتش نفس گیر است...دنیای دخترانه من نه با شمع نه با عروسک معنا پیدا نمی کند ...و نه با اشک و افسون اما تمام این ها را در بر می گیرد ...من نه ضعیفم نه ناتوان چرا که خداوند مرا بدون خشونت و زور بازو می پسندد...اشک ریختن ضعف من نیست قدرت روح من است...ما دختریم مهم نیست چند سالمونه هرچقدر هم که بزرگ شده باشیم...وقتی یه جا پارک خلوت می بینیم میریم میشینیم رو تاب ...با بیشترین شتاب تاب می خوریم...وقتی اسباب بازی فروشی میبینیم وامیسیم پشت شیشه و دونه دونه عروسکا رو نگاه می کنیم ... جا مدادیمون عروسکیه و توش پر از مدادا و خودکارای رنگا رنگه ...وقتی پاستیل و شکلات و بستنی های رنگارنگ می بینیم لبامونو  جم می کنیم و می خوایم ...وقتی سوسک و عنکبوت می بینیم جیغ میزنیم و از سر کوله یکی بالا میریم ...روزی چند بار خودمون و تو ایینه نگاه می کنیم و جلوش اهنگ می خونیم و می رقصیم ...ما همینیم ...تو دختری گرون باش...سنگین باش...عاقل باش...قلبتو به هر کسی نده ...تنت رو به هر کسی نده...تو خانومی کن خدا هم برات خدایی کنه ... به سلامتی ما دخترا

من اصلا ازش خاطره ای ندارم حتی کلمه پدر برام شده حسرت

گاهی سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرف بزنی، گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری، سکوت گاهی یک اعتراضِ وگاهی هم انتظار امابیشترمواقع سکوت برای اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی که دروجودت داری توصیف کنه و این یعنی همون (تنهایی) 😔 تجربه بهم ثابت کرد اونی که میخوای توو زندگی هیچوقت نمیشه، فهمیدم کسی که باهاته الزاماً دوست نیست.فهمیدم که بیتفاوتی بزرگترین انتقامِ.. تنفر ی نوع عشقِ، دلخوری وناراحتی ازمیزان اهمیّتِ.. غرور بزرگترین دشمن وخدا بهترین دوستِ.. فهمیدم رفتن همیشه ازروی نفرت نیست، هرکسی زبونش نرمِ دلش گرم نیست.. هرکی اخلاقش تنده جنسش سخت نیست.. هرکی میخنده بدون دردوغم نیست.. ظاهر دلیلی برباطن نیست.. فهمیدم کسی موظف به آروم کردنت نیست.. فهمیدم جنگ کردن باخیلیا اشتباه محضِ.. فهمیدم خیلی موقع ها خواسته هات حتی باگریه والتماس هم انجام نمیشه.. فهمیدم گاهی اوقات توو اوج شلوغی (تنهاترینی).. گاهی اوقات صمیمی ترین دوستت میشه غریبه ترین آدم.. گاهی اوقات باهمه وجودت کسیو دوست داری که اون نمیبینتت.. گاهی اوقات بایدرفت....باید دل کند....باید گذشت....باید رد شدو عوض شد😔    

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

آخرین خاطره ای که دارم اینه که گفت بعد از عید میخوام بیام چند روز خونت بمونم دستپختت رو بخورم،اخه من راه دور ازدواج کردم....ولی هیچ وقت نشد که بیاد😢😢😢😢

بهترین خاطرم اینه که باهم رفتیم بازار برام کفش خرید ،دبیرستان بودم مامانم مریض بود نمیتونست دنبالم بیاد 

زندگی را دوست دارم با تمام بدبیاری ها،عاشقی را دوست دارم با تمام بی قراری ها....❤️👨‍👩‍👧‍👦❤️

فقط روزای جمعه که موهام و ناز می‌کرد میگفت دختر بابا بیدار شه صبحونه بخوریم خدا حفظش کنه هشت ماهه که اومدم سر زندگیم جمعه ها همه ش دلم میخواد بابام صبح جمعه ها خونه م باشه موهام و ناز کنه بیدارم کنه برا صبحونه خدا همه پدر مادرها رو حفظ کنه

بعد از خدا

پدر عشقه😍

تامـــــــــــام

مامان دوقلوها👧👦💕....🍁بخون🍁⬅  ........✅گمشده✅کسی ب اسم ساناز علیزاده میشناسین..دوست بچگیمه...حدودا متولد ۷۰..اگر تو اشناهاتون کسی هست.. ریپلای کنید لطفا

در سن 15-16 سالگی شبا با هم میرفتیم دوچرخه سواری😍😍 

و اینکه من هیچوقت بچگیام مامان برام لالایی نمیخوند، پدرم واسم میخوند😍💙 

خاطره خوب خیلی هست... 

خدا حفظشون کنه 😊

این صبر که من میکنم، افشردن جان است...

تو مدرسه یدفعه یه دبیر خیلی خیلی بد رفتار کرد باهام 😑😶

بابام یه هفته درگیر بود آخرش مجبورش کرد یدفعه تو اداره یدفعه جلوی بچه ها عذرخواهی کنه ازم

ولی در کل بابام تا مامانم نیاد جایی نمیاد باهم بریم 😕💔


ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز