جاریم از دو روز قبل زنگ میزد که ما میایم خونتون
منم خیلی استقبال کردم و خوشحال شدم
قرار بود ظهر بیان که نیومدن ساعت 11 خودم زنگ زدم گفت شب میاییم
خب
خب
بیشعوره تو کرونا مهمونی میره
بعد
اینچور آدما فقط الاف میکنن
من بودم میگفتم شب خونه نیستم 😒
تدارکی هم دیدم میگفتم کس دیگه بیاد خونمون
کلی تدارک دیدمو شامو دسرو خلاصه نگم براتون همه چی کلی خسته شدم
ساعت هشت زنگ زدم گفت ما یه ربع دیگه حرکت میکنیم که سه ساعت فاصله بین شهرامونه
الان زنگ زدم میگه ما یه چیزی خوردیم تازه حرکت کردیم
دلم میخواد گریه کنم
بزار غذا اینات و برا فردا ظهر
ولی کلا من با ادم بد قول و بی فکر سازم کوک نمیشه،اعصابم خورد میشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
