این وقت شب بچه هاشون دارن بالای سر ما بدوبدو میکنن هیچی نگفتم حالاام دارن میخم میکوبن به دیوار اخه الان مهندس بازیشون گرفته ؟ پیام دادم به زنش گفتم عزیزم من و همسرم اذیتیم بی زحمت یکم آرومتر پررووو میگه خب حالا یکم تحمل کنین تموم میشه بعدم گیرداده پس خودتون چرا چراغاتون روشنه ...
بشدت روی اعصابه بچه هاشون با وسایل بچم بازی میکنن هرروز به یه بهونه بچه هاشونو میفرسته خونه ما چیزی نمیگم میگم مارم سرگرم میکنن ولی دیگه شورشو دراوردن یه بار آش درست کردم دادم براشون دختر اومد ازم گرفت بعد تو پله خورد زمین مادرش وایساده بود نگاه میکرد رفتم بلندش کردم راه پله رو تمیز کردم خانوم فقط نگاه میکرد حتی نگران بچه خودشم نشد ، شوهرمم که انگار ن انگار سر اینکه شوهرم کفش پام میکنه چون نمیتونم خم شم یا سلام کردنم که اول به اون جاریم بعد به این یکی سلام کردم همرو به جون هم انداخت خیلی عقده ایه
دیگه نمیدونم چکار کنم همین الان که دارم میتایپم سرم داره سوت میکشه از سروصداهاشون