2777
2789
عنوان

11 ماه گذشت ولی حیف ...

2476 بازدید | 100 پست



امروز ده ماهش تموم شد 

4ماه بدون مادر خیلی سخته برای یه بچه

یه ماه دیگه هم تولدشه 

قدر همو بدونین خیلی سخته تنهایی 

خودم 32 سالمه خانومم 26سالش بود 3سال پیش ازدواج کرده بودیم دخترمون 27 شهریور 98 به دنیا اومد خودم کارمند بانکم زندگی خیلی خوب و شیرینی داشتیم تا اینکه تو 23فرودین همین سال خانومم از سر کار اومدنی یه موتور سوار زد بهش وبعد 10روز عمرشو داد به شماها.منم تو زندگیم خیلی سختی و تنهایی کشیده بودم چون منم مثل دخترم تو سه سالگیم مادرمو از دست داده ام و هیچ خواهر و برادری ندارم پدرمم توسال 86 فوت شد و منو تنهای تنها گذاشت با خانومم که پرستار بود تو بیمارستان بستری بودنی اشنا شدیم وقتی دید هیچ کسی رو ندارم خیلی بهم میرسید تا اینکه یه روز خودش بهم پیشنهاد داد و ازدواج کردیم زندگیمون از همون اول خیلی خوب بود یه بار هم باهم قهر نکرده بودیم و همیشه میگفتیم و مخندیدم موقع بارداریش هم انگار همه دنیا رو بهمون داده بودن با خودم میگفتم همه روزای سخت و تنهاییم تموم شد و الان دیگه خوشبخترین مرد دنیام تا اینکه عید همین سال رفت و ما رو تنها گذاشت به خدا اگه دخترمون نبود نمیتونستم یه ثانیه هم دووم بیارم ولی به خاطر دخترم مجبورم قوی باشم حالا هم از شما دوستا و خواهرهای خانومم میخوام کمکم کنین تا خواهر زادتون رو به نحوه احسنت تربیت و بزرگش کنم

خودم 32 سالمه خانومم 26سالش بود 3سال پیش ازدواج کرده بودیم دخترمون 27 شهریور 98 به دنیا اومد خودم کارمند بانکم زندگی خیلی خوب و شیرینی داشتیم تا اینکه تو 23فرودین همین سال خانومم از سر کار اومدنی یه موتور سوار زد بهش وبعد 10روز عمرشو داد به شماها.منم تو زندگیم خیلی سختی و تنهایی کشیده بودم چون منم مثل دخترم تو سه سالگیم مادرمو از دست داده ام و هیچ خواهر و برادری ندارم پدرمم توسال 86 فوت شد و منو تنهای تنها گذاشت با خانومم که پرستار بود تو بیمارستان بستری بودنی اشنا شدیم وقتی دید هیچ کسی رو ندارم خیلی بهم میرسید تا اینکه یه روز خودش بهم پیشنهاد داد و ازدواج کردیم زندگیمون از همون اول خیلی خوب بود یه بار هم باهم قهر نکرده بودیم و همیشه میگفتیم و مخندیدم موقع بارداریش هم انگار همه دنیا رو بهمون داده بودن با خودم میگفتم همه روزای سخت و تنهاییم تموم شد و الان دیگه خوشبخترین مرد دنیام تا اینکه عید همین سال رفت و ما رو تنها گذاشت به خدا اگه دخترمون نبود نمیتونستم یه ثانیه هم دووم بیارم ولی به خاطر دخترم مجبورم قوی باشم حالا هم از شما دوستا و خواهرهای خانومم میخوام کمکم کنین تا خواهر زادتون رو به نحوه احسنت تربیت و بزرگش کنم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

سلام خوب هستین تونستین پرستارپیداکنین براکوچولو

سلام 

اره پیدا کردم 

خودم 32 سالمه خانومم 26سالش بود 3سال پیش ازدواج کرده بودیم دخترمون 27 شهریور 98 به دنیا اومد خودم کارمند بانکم زندگی خیلی خوب و شیرینی داشتیم تا اینکه تو 23فرودین همین سال خانومم از سر کار اومدنی یه موتور سوار زد بهش وبعد 10روز عمرشو داد به شماها.منم تو زندگیم خیلی سختی و تنهایی کشیده بودم چون منم مثل دخترم تو سه سالگیم مادرمو از دست داده ام و هیچ خواهر و برادری ندارم پدرمم توسال 86 فوت شد و منو تنهای تنها گذاشت با خانومم که پرستار بود تو بیمارستان بستری بودنی اشنا شدیم وقتی دید هیچ کسی رو ندارم خیلی بهم میرسید تا اینکه یه روز خودش بهم پیشنهاد داد و ازدواج کردیم زندگیمون از همون اول خیلی خوب بود یه بار هم باهم قهر نکرده بودیم و همیشه میگفتیم و مخندیدم موقع بارداریش هم انگار همه دنیا رو بهمون داده بودن با خودم میگفتم همه روزای سخت و تنهاییم تموم شد و الان دیگه خوشبخترین مرد دنیام تا اینکه عید همین سال رفت و ما رو تنها گذاشت به خدا اگه دخترمون نبود نمیتونستم یه ثانیه هم دووم بیارم ولی به خاطر دخترم مجبورم قوی باشم حالا هم از شما دوستا و خواهرهای خانومم میخوام کمکم کنین تا خواهر زادتون رو به نحوه احسنت تربیت و بزرگش کنم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 16 ساعت پیش