2777
2789
عنوان

چطور به جاریم رُک و راست بگم دست از سر کچلم برداره

| مشاهده متن کامل بحث + 3569 بازدید | 90 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یکی دوبار در باز نکن یا لخت شو حوله حموم بپیچون دورت بگو حموم بودی

یه بار قبل از به دنیا اومدن دخترم دم غروب رفته بودم حموم دو سه بار اومد جلوی در گفتم ببخشید حمومم 

بعد گفت در اومدی خبرم کن

اومدم بیرون خانم متوجه شد

زنگ زدم کار داشتی

گفت که الان میام بالا اره کارت دارم

یه دقیقه نگ

کشید اومد گفت مهمون دارم خواهرم و دامادمون هیچی ندارم وسایل سالاد و سس و زعفران و....  برد نمیتونستم بگم ندارم چون روز قبلش برای پدر شوهرم تولد گرفته بودم تو مهمونی در یخچالمو باز میکرد میدید که داریم

حالا زرشک میخواست من تموم کرده بودم هی میگفت واقعا نداری

شما این زنو که یه پا شیطان نشناختید

بسم الله اييين ديگه كيه😟😟😟

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 

جاریم و مادرشوهرم و ما تو یه ساختمون هستیم  هر چی به همسرم میگم بیا خونمونو از اینجا ببریم قبو ...

هیچی یه بار اومد بچتو تو اتاق یه چیزی میزاری جلوش تا سرش گرم شه نیاد بیرون تو راه پله وامیستی اومد دتستتو به کمرت میزنی با اخم میگی خودم و بچم روان پریش شدیم من دیگه ننیتونم پذیرایه شما باشم بفرمایین خونتون خواستی هر پنج شنبه مثلا از دو تا چهار میتونی بیای همیییییییین 

خداحافظتون 

درم محکم میبندی کلیدم پشته در باشه که بلافاصله قفل کنه صداشو بشنوه

غیر این انجام بدی هر چی سرت بیاد ببخشیدا حقته

تازه بچتم اذیت بشه گناهش هم گردنه شماست هم گردنه پدرش

           کاربری چهارم                          هفده سال پیش بین خرید گوشی لمسی که تازه مد شده بودو تختخواب من تخت خوابو انتخاب کردم چون دلم زندگی و عشق و دوست داشتن میخواست ،نه کامپیوترو دوست داشتم نه گوشی نه بلوتوث نه کلیپ نه عکس نه فیلم ، من مجازی رو نمیخواستم من واقعیتو با خوبیها دوست داشتم چون احساسی و واابسته بودم اما ده سال بعد بالاخره دوتایی با چه شوقی گوشی خریدیم، با اومدن تلگرام ، واتساپ و اینستاااااا تو  باخیانتات ذاته واقعیتو نشون دادی، حس کردم ، باور کردم بعد ازون سرو صدا ها و دعواهایه شدید  تحقیر شدم  خورد شدم، حس کردم بازی خوردم، بچه رو وسیله زجرکش کردن من کردی  به خاطر بچم باید شاد بودم و میخندیدم و زندگی میکردم دو سال طول کشید تا سرپا شدم  اما شما رو از توی خونه ی دلم و قلبم انداختم بیرون، گذشت تا امروز من زنی شدم مستقل محکم و قوی ،سخت بود اما تونستم ، همه ی برنامه هایه موبایلو یاد گرفتم اما درست ازش استفاده میکنم به شما بارها گفته ام برو همه ی پولها و اموال را هم  بردار فقط برو بزار یه صبح که بلند میشم شمارو نبینم و از ته دل دوباره بخندم مگر چند بار زندگی میکنم اما شما مرا رها نمیکنی باشه این نیز بگذرد، میدانم گوشیم راپنهانی برمیداری حرفایه دلم را میخوانی پس بخون شما جوونیه منو به لجن کشیدین قطعا اگر عمرمن به این دنیا باشد پیری شما را به لجن خواهم کشید ، اما بدون شاید هیچ کس به اندازه ی من از اومدن فضایه مجازی خوش حال نیست  زندگی را به کامم زهر مار کردی  اما بهتر ازین بود که تو پیری میفهمیدم بهم خیانت کردی و اتش میگرفتم و کاری از دستم بر نمیامد پس خدایا بازم شکرت الان حداقل احساسم بزرگ ترین سرمایه ام را خرجت نمی کنم ارزوی بوسیدن و دوست داشتنت را تا ابد به دلت خواهم گذاشت 💏 💑  خانومی که امضامو میخونی من راز دلمو فقط برا این نوشتم که گذشتم  یادم نره و از یه سوراخ ده بار گزیده نشم ،پس ممنون میشم که به خاطر امضام منو لایک نکنین و سوال نپرسین چون دوست ندارم هر روز برام یاداوری بشه🌹

حالا خوبه بهت میگه آرزوجان، مادرشوهر من میومد هرچی از دهنش در میومد بهم میگفت، تهدید و توهین و چرت و پرت... هیچوقت جرأت نکردم اینجا بگم که درو رو مادرشوهرم باز نمیکنم، چون میگن چه عروس بد و مزخرفی هستی  حالا میبینم همه پیشنهاد باز نکردن درو میدن به استارتر

🖤

یه بار قبل از به دنیا اومدن دخترم دم غروب رفته بودم حموم دو سه بار اومد جلوی در گفتم ببخشید حمومم&nb ...

عزیز من اصلا خودت بگو اره دارم ولی خودم لاااااازم دارم 

ای بابا اختیار مالتم نداریییییی

           کاربری چهارم                          هفده سال پیش بین خرید گوشی لمسی که تازه مد شده بودو تختخواب من تخت خوابو انتخاب کردم چون دلم زندگی و عشق و دوست داشتن میخواست ،نه کامپیوترو دوست داشتم نه گوشی نه بلوتوث نه کلیپ نه عکس نه فیلم ، من مجازی رو نمیخواستم من واقعیتو با خوبیها دوست داشتم چون احساسی و واابسته بودم اما ده سال بعد بالاخره دوتایی با چه شوقی گوشی خریدیم، با اومدن تلگرام ، واتساپ و اینستاااااا تو  باخیانتات ذاته واقعیتو نشون دادی، حس کردم ، باور کردم بعد ازون سرو صدا ها و دعواهایه شدید  تحقیر شدم  خورد شدم، حس کردم بازی خوردم، بچه رو وسیله زجرکش کردن من کردی  به خاطر بچم باید شاد بودم و میخندیدم و زندگی میکردم دو سال طول کشید تا سرپا شدم  اما شما رو از توی خونه ی دلم و قلبم انداختم بیرون، گذشت تا امروز من زنی شدم مستقل محکم و قوی ،سخت بود اما تونستم ، همه ی برنامه هایه موبایلو یاد گرفتم اما درست ازش استفاده میکنم به شما بارها گفته ام برو همه ی پولها و اموال را هم  بردار فقط برو بزار یه صبح که بلند میشم شمارو نبینم و از ته دل دوباره بخندم مگر چند بار زندگی میکنم اما شما مرا رها نمیکنی باشه این نیز بگذرد، میدانم گوشیم راپنهانی برمیداری حرفایه دلم را میخوانی پس بخون شما جوونیه منو به لجن کشیدین قطعا اگر عمرمن به این دنیا باشد پیری شما را به لجن خواهم کشید ، اما بدون شاید هیچ کس به اندازه ی من از اومدن فضایه مجازی خوش حال نیست  زندگی را به کامم زهر مار کردی  اما بهتر ازین بود که تو پیری میفهمیدم بهم خیانت کردی و اتش میگرفتم و کاری از دستم بر نمیامد پس خدایا بازم شکرت الان حداقل احساسم بزرگ ترین سرمایه ام را خرجت نمی کنم ارزوی بوسیدن و دوست داشتنت را تا ابد به دلت خواهم گذاشت 💏 💑  خانومی که امضامو میخونی من راز دلمو فقط برا این نوشتم که گذشتم  یادم نره و از یه سوراخ ده بار گزیده نشم ،پس ممنون میشم که به خاطر امضام منو لایک نکنین و سوال نپرسین چون دوست ندارم هر روز برام یاداوری بشه🌹
از اول اینجوری بودی دیگه شما برو خونه شون خب

ماه پیش امتحان داشتم

خبر دارید که امتحانای دانشگاه این ترم مجازی بود

بچم از خواب بیدار شد نمیذاشت امتحان بدم

بردم دادم به مادرشوهرم

از شانس خواهرشوهرم خونه ی جاریم بود بعد امتحان که رفتم دنبال دخترم

خواهرشوهرم اینا تعارف کردن که بیا خونه ی جاری 

رفتم یه ساعت به اصرار اونا نشستم اما این خانم یه لیوان اب دست من نداد

بعد هر روز میاد برای چایی 

اگه یه روزم چایی درست نکنم میگه ارزو میشه چایی بیاری

هر روزم الکی سردردشو بهونه میکنه

درسته بنده خدا سردرد میگرنی داره اما خب من مقصر نیستم که

براش داستان بگو كه مامانم يك همسايه داشت بنده خدا يك تخم مرغ اگه ميگرفت مياورد پس ميداد

نه كه با پروويي بياد بگيره و ديگه نياره 

بعدن دوبار تو برو خونش

بگو از اين ب بعد نوبتي، يك بار من ميام

يك بار تو

و واقعا هم انجام بده. خودش ديكه نمياد خونت. خخخ

فکرکردم خواهر منی خوهرمنم با اون یکی خواهرم و اون یکی جاریشون تو یه ساختمون هستنددقیقاااااا همین کارارو می کنه آبجی بزرگم بچه دارنمیشه یعنی یخ پسر11ساله دارم ولی بازم بچه میخواد ولی نمیشه این جاریشون چپ میره راست میره میگه دیشب بچه کاشتم امروز حالت تهوع دارم فکرکنم باردارشدم من میخوام 7تا بچه بیارم من یهوروز برم خونه ی خواهرم هافوری می دوئه میاد بست می شینه اصلا مارو باهم تنها نمیزاره میگه من که غریبه نیستم نمیگه شاید یه سه تا آبجی یه حرف خصوصی داشته باشند اصلا خییییییلی بی فرهنگه 

......
گفتم خواهش میکنم هر چی به ذهنتون میرسه بگید من دیگه مغزم کار نمیکنه

سر سنگین باش باهاش وقتی اومد تحویلش نگیر 

پذیرایی هم نکن ازش یا وقتی اومد تی وی روشن کن زل بزن بهش و ی بالش بزار زیر سرت همونجا خودتو بزن به خواب 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز