دیشب یادم رفت با رضا سر سنگینم ، بچه ها رو تخت خوابیده بودن ، محمد هم توی نشیمن خواب بود ، پتو برداشتم رفتم پیش رضا.
اونم از خدا خواسته فوری بغلم کرد.
خوشبختانه علی گریش دراومد و فورا رفتم پیش بچه ها روی تخت.
علی چند روزه یک کم گرمه.زیاد شیر میخوره ولی بالا هم میاره.
و زیادم میخوابه ولی تو خواب نق میزنه.
انگار خواب بد ببینه و ....
علی ک خوابید ، صدای گریه محمد از بیرون اومد.
گویا دستشویی داشت ، نشسته بود توی جاش ، و نق میزد.
یک کمی هم ترسیده بودبغلش کردم بردم تا دم دستشویی ،
بعد اومد سرجاش ، کمی پیشش خوابیدم تا خوابش عمیق بشه.
باز رفتم سر جام خوابیدم.
تا صبح یادم نیست چند بار ، ولی کلی بیدار شدم.
بخاطر شام دیشب اصلا گرسنم نبود.
ولی تشنه بودم.ب رضا گفتم آبمیوه آوردم برای توی تخت و خوردم.
بچه ها ۹ بیدار شدن باز شیر دادم و خوابیدن.
خودم ک بدتر از اونا.
دفعه بعد ک آریو بیدار شد دیگه نخوابید .
اصلا حواسم نبود ک احتیاج ب شستن داره ، خواب آلود داشتم عوضش میکردم ک دیدم وای.باید بشورمش.
بردم روشویی حمام شستم و برگشتم.
رضا رو صدا زدم اومد و بردش.من و علی خوابیدیم.
ب نظرم زیاد نگذشت ، اما رضا گفت دو ساعته باهاش بازی میکنیم و دیگه گرسنه شده .
شیرش دادم خوابید.
نهایتا ۱۱ و نیم بیدار شدم.بیداری ک دل کندم از تخت و اومدم بیرون.
فقط نون ساندویچی توی فریزر داشتیم.
رضا و محمد سالاد ماکارونی خورده بودن.
رفتم آشپزخونه.پر از ظرف بود سینک.
بچه ها رو آورده بودم بیرون.
شروع کردم ب شستن ظرفا.
بچه ها رو ب محض اینکه میذارم زمین ، دمر میشن . و بعد خسته ک میشن نق میزنن.
صدای آریو بلند شد.
ب محمد گفتم آرومش کن تا دستامو بشورم بیام.بقیه ظرفا برای بعد.
رضا گفت من نگهش میدارم.
منم بقیه ظرفا رو شستم.
هندونه قاچ کردم و آوردم بیرون.
رضا بچه ها رو از نشیمن برده بود توی پذیرایی پیش خودش .آریو رو خوابونده بود و با محمد کارتون میدیدن.
نشستم پیششون.برای محمد هندونه گذاشنم و همگی خوردیم.
کارتون ک تموم شد ، رضا قسمت بعدی آقا زاده رو گذاشت و هی سر صحبت رو با من باز میکرد .
منم کوتاه جوابشو میدادم.
رضا رفت نون بخره و از اون خونه همزن و قابلمه سرامیکی مون رو بیاره تا دسر درست کنه.
وقتی نبود ، هردو تا بچه ها گریه کردن و مجبور شدم دوتایی بغلشون کنم.
برگشت و گفت نونوایی ها بسته بودن.
نون بسته بندی لواش بوده ولی چون دوست ندارم ، نخریدم.
عملا دیگه صبحونه نخوردیم.
رضا دسر شکلاتی درست کرد.
یک دست فنجون چید روی میز ، و گفت ک میخواد توی اینا سرو کنه دسر رو.🙄🤔