اخه من نمیخواستم زنگ بزنم.بردار شوهرم خودش توی دادگاهه. داشت همسرش رو طلاق میداد.واقعا خانمه هم خیلی گناهی نداشت.من در جریان اختلافاتشون بودم.اینقدر مادر شوهرم گفت که زنگ زدم
اسی من تو ام یا تو منی؟
جاری منم همسن مشکلو با من داشت
من لیسانسم. اون زیر دیپلم. که دخترخاله شوهرمم میشه.
همش در حال تمسخر من. همشششش. ولی به روی خودم نیاوردم. بعد چارسال یه دعوای نونو و ابدار کردم باهاشو رابطه ها خ کم شد. تا چندوقت ساکت شد.
اما کم کم فهمیدم جواب تیکه هاشو تو خنده بدم. الان بخاطر زبونم جرات نداره چیزی بگه. ابروشو میبرم چون تو جمع میگم چرا اینو گفتی؟ واقعنم که😁
الان بیا ببین چه احتراممو داره. البته هنوزم ناراحت میشما. ولی میگم بهش هر چی ناراحتم کنه. وگرنه هم ناراحتش میکنم تا بدرد خودش باشه و سرشو از زندگی من بکشه بیرون. والا
جاري ها خيلي حسادت دارن و چشم اينكه ببينن اون يكي جاري برتري اي نسبت بهشون داره رو اصلا ندارن و سعي ميكنن با گفتن همچين حرفهايي برتري ديگري را جلوي شوهرشون كم كنند چون دوست دارن بهترين و برترين فرد حداقل از نظر شوهرشون حتما خودشون باشند. حتما حسادتش را تحريك كرده بودند كه همچين حرفي زده و شما به دلت نگير
توی دادگاه کار میکنه.حتی ماشین و خونه را زده بنام مادرش.واقعا ناراحت بودم واسه جاریم
خوب وقتی با اون اونجوری میکنن.هر کی دیگم باشع فکر میکنه چون مدرکش بالاتره با اون بهتر رفتار میکتن.متاسفم برا ادمایی که به لباس و مدرک یکی احترام میدارن
من خودم رشتم پیرا پزشکیه.
ولی اگه من جای جاری شما باشم وبفمم هیشکی نه شما اومدی پادر میونی کنی.
خودم بیشتر رو طلاقم پافشاری میکردم.
شما دکترا داری باشه.بزرگ خاندان نیستی که توی زندگی همه میونجی گری کنی.
اونا گفتن تو حرف بزن تو چرا قبول کردی؟؟؟
استارتر جان عزیزم این خیلی شایع هست که یه جاری که دیپلم داره به شما حسادت کنه و احتمالا برادر شوهرت خیلی تو خونه تعریف شما را کرده یا مقایسه کرده و خانواده شوهر هم همینطور و به نظرم من اگه مثلا دکترا دارم باید به شکرانه این درسی که خوندم به کسی که خیلی درس نخونده کمک کنم یا اگه ثروتی دارم به شکرانه ان به فقیر کمک کنم یا اگه سالمم به شکرانه ان به یه ادم بیمار و ناتوان کمک کنم و....
من جاریم دوست داشتم مثل خواهرم بودبارهابه برادرشوهرم نثحیت میکردم اذیتش نکن لوازمی رومیخواست براش بعنوان کادومیخریدم خیلی محبت میکردم تابابرادرشوهرم دعواکردن هرچی تودوران دوستیمون گفته بودم هزارتاگذاشت روشون برادرشوهرم باهام قهرکردبعدشش ماه دوباره دعواکردن وبرادرشوهرم بی گناهی منوفهمیداماهردوشون ازچشمم افتادن وهرچی تلاش میکنن دگه نمیتونم مثل قبل بشم
قربونت عزیزم زنده باشی من ۳۳ سالمه و پدرم بواسطه شعلشون خیلی میانجی گری کردن و زندگی ها را نجات دادن چون متاسفانه خیلی وقتها زن و شوهر زندگی را با میدان جنگ اشتباه میگیرین و یکی این بگو یکی اون بگو و فکر میکنن اگه جدا بشن مشکل حل میشه در صورتیکه مشکل از اخلاق خودشون هست
