سلام ،یکی از اشناهای مادرم پیام داد و ابراز علاقه کرد و گفت ظاهرا سال ها درگیره،منو دوست داره و این حرفا گفتم نه شرایطش نیست هی اصرار مذهبی هست گفت خواب دیده هفت ساعت پیام داد ولی اصلا یه حس جلوم رو گرفته بود که نتونم قبول کنم ،میگفت جلو مادرم دیروز گفتم میشه فندق بیاد تو این خونه دورش بگردم😔😔بعد گفت دلم شکوندی دل مادرم و شکوندی من چی کم داشتم و من آدم دنبالت باشه زندگیت طلسم میشه درجا میزنی این حرفا رو یادت بمونه
گفتم به مادرت بگو منطقی حرف زدیم به نتیجه نرسیدیم گفت نمی گم خودت توضیح بده ،خلاصه داغونم کرد مردم بس اشک ریختم ،بچه ها خیلی اصرار کرد همش میگفت تو فقط با من خوشبختی اگر آهش زندگیم و بگیره چی