2777
2789

گوزو ها وارد میشوند😐

میدونی چرا چوب خدا صدا نداره            چون که فرو میکنه                    درتاریخ۹/۹/۹۹هیچ غلطی نمیکنم و لم دادم دارم جم میبینم   چه خبرتونهههههه چه خبرتونهههههههههه    نه بوی عطر پیرهنت نه اون چشای روشنت نه  حتی خط خنده هات حواسمو پرت نمیکنه   

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خودم یه بار داشتیم اثاث کشی میکردیم داشتم وسایلمو با احتیاط میزاشتم تو کارتن داداشم اومد کلی اذیت کرد منم داشت میرفت بلند بهش فحش دادم درو بست محکم رفت دو ثانیه بعد دیدم یکی در اتاقو میزنه گفتم بس نبود کرم ریختییییی نیا تووووو . دیدم دوباره در زد رفتم با عصبانیت درو باز کردم دیدم مادر نامزدم با یه سینی پر تنقلات و ... پشت دره 😰 نگم از بعدشششش

گفته😂

🥴😂

میدونی چرا چوب خدا صدا نداره            چون که فرو میکنه                    درتاریخ۹/۹/۹۹هیچ غلطی نمیکنم و لم دادم دارم جم میبینم   چه خبرتونهههههه چه خبرتونهههههههههه    نه بوی عطر پیرهنت نه اون چشای روشنت نه  حتی خط خنده هات حواسمو پرت نمیکنه   

خاطرات یک اتیشی در دوران عقد:

عاغا ما رفته بودیم خرید با کل خانواده شوهری...بعد اینا رو پیچوندیم و رفتیم خونه حالا عالیجناب داشت مرزامونو از تنم در میآورد انقد هیجانی بود لباسارو هر کدوم ی طرفی پرت میکرد حالا بیکینیم پرت کرد رفت گیر کرد ب لوستر گف بیخیال تموم شد میارمش پایین...عاغا چشتون روز بد نبینه همین وسطا بودیم ک صدای کلید در اومد من لباس اونو اون لباس منو یجوری حالا لباس پوشیدیم....ولی اون ماهواره ی لامصبم همون بالا گیر بود😭😭البته ما طبقه بالا بودیم...باعجله رفتیم پایین که دو نشه...پدر شوهرم رفت بالا بخوابه همین ک از خواب بیدار میشه میبینه یه بیکینی قرمز خوشگل به لوستر وصله فک کرده مال مادر شوهرمه با این روش یعنی بهش خط میده که امشبو آررررره...اون شبو این دوتا کفتر ب لطف بیکینی من حالشو میبرن ولی فرداش مادرشوهرم آورد ماهوارمو پس داد آبروم رفت...گفت شستیش دیگ ننداز رو لوستر🤣🤣🤣🤣🤣🤣🥴🥴🥴🤧

به اینا نگاه کنید 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐اینام به شما نگاه می کنن نه؟ خیلی جالبه منم اولش باورم نمیشد😂‏

مادرشوهرم اینا خونشون دو طبقه هستش، ما طبقه ی پایین تو اتاق بودیم، اتاقم ماله شوهرم و داداش مجردشه، منم اون روز یه لامبادا آورده بودم اونجا پوشیده بودم، چون باهاش راحت نیستم بعدش دراوردم که راحتیم رو بپوشم، خواستم یه حرکت عشقولانه بکنم واسه شوهرم، توی کاغذ نوشتم این شب منتظرته ها، گذاشتم لای شورت و اونم گذاشتم تو جیب شلواری که رو تخت بود، رفتم بیرون، شوهرم گفت میرم یه سر بیرون، گفتم پس شلوارتو عوض کن اون مشکی رو بپوش اون قشنگ تره🤦‍♀️گفت مگه نمیدونی همه ی شلوارای من لی هستن، من مشکی نمیپوشم، نگو مال برادر شوهرم بود 😣😣اونم رفته بود، چند هفته بعد گفت یچیزی تو شلوارم بود مال هرکی بود شرمنده انداختم آشغال 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792