سلام بچه ها تقریبا یه ماه پیش بخاطراینکه بابام نه که منظری داشته باشه ولی مقایسه بین شوهرمو خواستگار ابجیم کرد شوهرمم با بدترین شکل دعوا راه انداخت که مگه با قد من مشکل داشتی اینا هرجی تونست گفت حالو یه ماه نیمه نرفتم خونه مامانم اینا انقدر دلم گرفته دلم براشون تنگ شده نزدیکم نیستم خودم برم
تو بهش مهربونى كنى حساسيتش خيلى كم ميشه زودتر هم حاضر به اشتى ميشه
بابامم دیگه میگه نمیخوام ببینتش البته حقم داره چون شوهرم انقدر وحشی شده بود بابا بخاطر من گفت من منظوری نداشتم گوه خوردم غلط کردم ولی شوهرم فقط بخاطر همین از چشمم افتاده شوهرم
اخه میدونم مثل قبل هیچوقت نمیشه چون حرفای بدی شوهرم زده
درسته كار شوهرت اشتباه بوده كه واكنش خيلى تندى نشون داده ولى خب اونطور كه تو گفتى پدرت هم مقصر بوده عزيزم اخه ادم بايد با ملاحظه حرف بزنه طرف مقابل كه بچه نيست من احساس مى كنم شوهرت ريز ريز جمع كرده يهو طغيان كرده البته بنظرم مياد مطمئن كه نيستم