وقتی ک عقد کردم برادرشوهرم وخانمش نیومدن شوهرمگفت کارداشته نیومده بعدش تو هیچ مراسمی نبودن اصلا رفت وآمد نداشتن از شوهرم پرسیدم دلیلشو گفت به دلایلی قطع رابطه کرده گذشت تااینکه یه روز ب صورت اتفاقی تو خیابون دیدمش خودشو معرفی کرد وگفت خانواده شوهرم پدرمو درآوردن منم گفتم ب شوهرم مادرشوهرم گفت اون مردغریبه آورده خونه باهاش قطع رابطه کردیم کاری بهش نداشتیم
خلاصه سه ثالی از عروسی ما گذشت ک دخالتای خانواده شوهرم دهنمو سرویس کرد رفتم خونه بابام دوباره اومدن دنبالم ولی شرط گذاشتم ک قطع رابطه بشیم یه روز جاریم اومد گفت همه میگن من زندگیتو خراب کردم گفتم نه اونا دخالت کردن رفته بود ب شوهرش گفته بود پسرش ک دوسال تفاوت سنی داره بامن به شوهرم گفت ک زنت جلومامانمو گرفته این حرفا رو زده
چندبارهمو دیدیم حرف زدیم بهم شمارشو داده ک زنگ بزنم ولی شوهرم گفته باهاش حرف نزن خودم میترسم یه روز ...
به نظرم که حرف شوهرت را گوش بده حتما یه چیزی هست که میگن باهاش حرف نزن پسرش هم مطمئن باش داره دوبه هم زنی میکنه . هیچوقت حرف از این و اون نزن پشت سر کسی حرف نزن باور کن شاید جاری ات از روحسادت میخواد دوبه همزنی کنه