هفته گذشته رفتم خونه مادرشوهرم یه چیزی گفت بهم برخورد اومدم خونه داشتم تواتاق گریه می کردم براخودم شوهرم اومدتواتاق گفت چرا گریه می کنی منم بهش توضیح دادم گفت من حوصله ندارمو وبحث کرد .فرداش زنگ زددید من هنوزناراحتم مرخصی گرفت یکاره اومدگفت اماده شوببرم طلاقت بدم تادم دادگاه من رو برد منتها گفتن اینجوری که نمیشه وباید درخواست بدیدواینا.. برگشتم خونه ... حالا من رفتم دکترگفته بزاربچه دارشی سنت میره بالا شمابودین بچه دارمیشدین ...
نهههههههه
اصلا به هیچ عنوان
ب همین راحتی گفت طلاق؟
ببین قشنگ قشنگ فکراتوبکن همه چیزوبسنج اگه واقعاخوب بودوتونستی بعداقدام کن
به خانوادم میگم خیلی بااین کاراش شخصیت من روخردمیکنه ...میگن باشه کارداره خونه داره معتادنیست .خخخ
آخه چه ربطی داره تورو ناراحت کرده مامانش بعد میخواد طلاقت بده حتما روابط خودتونم از قبل مشکل داشته یهویی که نمیشه
ن واقعا ن
سر ی بحث دادگاه و طلاق
من حتی ب فردا زندگی بااین چنین مرد امیدندارن چ برسه ب بچه
اصلا
بچه نیار
اون اصلا مرد نیس ک پاش بمونی
نه
این بحثا رو کش نده از این گوش بشنو از اون یکی بده بیرون
بچه دارشی قدرتت زیاد میشه اگه شوهرت مرد خوبیه ولی مادرش روش اثر میکنه بدون با بچه اوضاع ب نفع تومیشه
فقط بگو مامانش چی گفته حتما پیش پا افتاده بوده شوهرت خیلی ناراحت شده
اولا که همسرت خواسته بترسونه الان بچه هم میدونه باید درخواست بدی برا طلاق دوما مشکلتون لجبازیه خیلی حاد نیست با یه گفتگوی ساده و بی غرض و دعوا شاید حل شه که اونم با چند جلسه مشاوره حل میشه و بعدشم که زندگی شیرین میشود اقدام کنید برا یه بچه سالم ان شاالله
وا مگه به این اسونیه؟بعد شما‌که مشکل دارین اصلا فکر‌بچه رو‌هم نکن حالا حالاها
اینا که همش دعوا و لجبازیه در حالت عادی زندگیتون چطوریه؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
9 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
