2777
2789
تقریبا همدردیم گلم مال من ۳۰سالشه

متاسفم. برای من به مرور سخت تر میشه. من یه جوری شدم انگار هیچکسو دوست ندارم. احساساتم خنثی شده. ولی ظاهرا با همخ خوبم. میدونید مثلا دوسم داره طبق گفته خودش ولی کافیه غذا دیر اماده بشه یا مریض بشم انچنان بدقلقی بی احترامی و دهن دریده است که ترجیح میدم به زور سرپا کنم خودمو

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بچه داری؟خیلی سخته با کسی که دوستش نداری تو یه خونه باشی .ولی انتخاب وبختت این بوده سعی کن عوضش کنی بیشتر حرف بزن سعی نکن شوهرتوبگی بگو شوهر دوستم یا تلویزیون فیلم نشون میداد واین طوری بهش یاد بدی

🙊🙊🙊🙈🙈👀
بچه داری؟خیلی سخته با کسی که دوستش نداری تو یه خونه باشی .ولی انتخاب وبختت این بوده سعی کن عوضش کنی ...

بله یه دختر. دخترم ازرلحاظ رفتاری داره شبیهش میشه چون خیلی بهم وابستن منم میبییمم عذاب میکشم

بببن سعی کن انقدر نگی تنفر یا دوستش ندارم تاثیر میذاره روت به چیزای قشنگ شوهرت فکر کن 

بعضی وقتا دعا چیزی میخونم یا از صبح سعی میکنن خوب رفتار کنم ولی یکی از رفتارهای چندشش رو که میبینم دوباره تنفرم برمیگرده

اگهددوست نداشت که نمیگرفتت این فکرهای پوچو بریز دور

آخه خیلی میگه مادر و پدرم خیلی گفتن که خوبی و منو راضی کردن من زن نمیخواستم و از این حرفا خوب من ناراحت میشم من اصلا به ازدواج فکر نمی کردم پدر بزرگم منو مجبور کرد نمی گم دوسش ندارم ولی بعضی حرفاش و کاراش واقعا اذیتم میکنه 

عزیزم دوست داشتن یک احساسه مثل احساس گرسنگی. زوری نمیشه که.

مادربزرگ مادرم زن قشنگی نبود اما مردم میگفتن مهره مار داره بعضیام میگفتن ساحره س. همه عاشقش میشدن. مرد و زن. مرید زیاد داشت، خیلی زیاد. هر جا مینشست همه جذبش میشدن. زیاد میدونست. عجیب بود. شوهرش انقدر عاشقش بود‌ که کور شده بود. چشمش فقط “خانوم” رو میدید. زندگی رو به پاش ریخت، جوونیشو ،عشقشو،مالشو. براش دیوان شعری هم گفت. تا “خانوم” غذا نمیخورد او‌ لب به غذا نمیزد تا “خانوم” تایید نمیکرد او هیچ کاری نمیکرد.” خانوم” که مرد دو روز و ده ساعت بعد او‌هم از غصه دنیا رو ترک کرد.............................من دنیا امدم. روزی روی پای پدرم نشسته بودم شیرین زبونی میکردم، پنج سالم بود. “خانوم”طولانی نگاهم کرده بود و به مادرم گفته بود: ساویس مهره مار داره...❄️💎                                      🤍من یک عدد غواصم🏊🏻‍♀️ دنیای زیر آب خیلی قشنگتر از دنیای روی آبه..🖤 🧜🏻‍♀️🐬🐋      امضام زندگیه خودمه.       
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز