شما هم دوست دارین تعریف کنید.
سیزده سالم بود، به بچه ۷ساله فامیل که خیلی اذیت میکرد. گفتم ببین من قاتلم یکنفرو کشتم الانم از زندان ازاد شدم😐😏.
هشت سالم بود به مامانم گفتم امروز پنکه سقفی کلاس افتاد گردن چندتا از بچه هارو کند و اونا مُردن😐😐 (میفهمید هشت ساله ام دیگه).
چهارده سالم بود از باشگاه برمیگشتم خونه خیلی تو جو بودم تا رسیدم خونه ساک مو انداختم و گفتم خیلی خسته ام یه موتوری داشت یه خانمی رو مس دزدید، دویدم دنبالش با لگد زدم تو صورت افتاد و خانمه رو نجات دادم😯😮😢😄