2777
2789
عنوان

داستان زندگی واقعی و حقیقی

46707 بازدید | 142 پست

۱۵سالم بود که برام خواستگاراومد

 راستش اصلا به ازدواج فکر نمیکردم

 یه جورایی غافلگیر شدم 

ولی برعکس من پدرومادرم خوشحال و خندون

 چون یه جورایی انگاری داماد خوبی قراربود گیرشون بود 

ولی من شدید نگران بودم و بدجور دلم پیش کسی گیر بود که حتی به من نگاهم نمیکرد 

به زور حرفهای پدرومادرمو اطرافیان 

که پسرخوبیه وضعشون خوبه فلانه...

ازدواج کردم 

قبل از ازدواجم دختری بودم که همیشه به روز بودم و به خودم میرسیدم و حسابی شادوخندون بودم و فکر میکردم بعدازازدواجم تازه همچی بهتر میشه.....


و خدایی مهربانتر از حد تصور....خدایاشکرت🙏

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

این شد که من قبول کردم و ما نامزد کردیم وبعدش هم به سرعت عقد

من اون موقع ها مدرسه میرفتم ازترس اینکه اخراج نشم 

به کسی نگفتم ازدواج کردم حتی به دوستام

همه چیز خیلی زود پیش رفت ومن هنوز باورنمیکردم

و همچنین هیچ علاقه ای به نامزدم نداشتم

جوریکه اون میومد دیدنم من یاخواب بودم یا حمام....

و خدایی مهربانتر از حد تصور....خدایاشکرت🙏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792