لاییککک پلیز
فقط ی نفر بی زحمت لایکم کنه ممنون
زجرم شده بود هزارتا ازش بدم میومد ولی ازاینکه میدیدم باهام مثل زندانی برخورد میکنه یه درد حتی نگامم نمیکرد یه درد اینکه مجرمم بودم یه درد هیچکجا پاگشا نرفتیم حتی خونه مامان بابامم نرفتیم تااینکه یک ماه بعد عروسی شوهرم گفت لباس بپوش بریم خونه مامانم منم لباس پوشیدم یه تونیک و شلوار که هیچ عیلی نداشت وقتی اونجا رفتیم همه با چادر بودن و چون من فقط با تونیک بودم شوهرم کم کم اخماش توهم رفت من حسابی ترسیده بودم خودم فهمیدم یه جنگی دیگه درراهه
ی لایک ناقابل منو مهمون کنید
منم لایک کنید بی زحمت نمیدونم شایدم بخابم فردا بخونم
وقتی برگشتیم واااای که چقد دعوا که تو ه رزه ای فلانی واااای خدا اخه مگه چیکارکرده بودم که میگفت این حرفارو من جوابشو دادم اخه‌مگه چیکارکردم که قاطی کرد و شروع کرد کتک زدن تازه عروسی بودم که هنوز دختربودم و کتکم میخوردم
شب و روزم گریه شده بود نمیزاشت حتی مامانم ایناروهم ببینم
جالبش اینه مامانم ایناهم چندان ناراضی نبودن از دست پسرعموم چون ناراحت بودن روی من تلافی میکردن واقعا برام عجیب بود واقعا به من چه من که هیچوقت حتی با پسرعموم حرفم نزده بودم آش نخورده و دهن سوخته
اسی تموم شد صدام کن
اسی سریع تایپ کن خوابم گرفت
بدو دیگه استارتر 😭😭😭😭
یکی که ازجاریش باکلاسه منم لایک
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
