با جاريام خونه مادرشوهرم بوديم بعد مادرشوهرم همش هواي اون جاريمو. داشت دائم بهش خوراكي ميدادن دريغ از ي تعارفي از من أصلا مات و مبهوت موندم داشتم اب ميشدم از خجالت همش رو بچم عيب ميذارن ك نمياد سمتمون دوستمون نداره وووو لاغره ريزه ميزست بچم چهارده ماهشه هنوز راه نميرن الان بايد بدوووو اخه تقصير من چيه بخدا خسته شدم شوهرممممم أصلا پشتم نيست پدرشوهرم امروز ي حرف خيلي زشتي ب بچم زد ولي من هيچي نگفتم خيلي خستم اگه هم گله كنم قبول نميكنه وووو خيلي. از زندگي خستم ارامش ندارم بخدا اين متنو با گريه نوشتم خونواده شوهرم بدجور دلمو شكوندن
تو بيسكويتش اول شير خشك بريم بعد اب يا اول شيرش كنم با بيسكويت حلش كنم
فرقي نداره، من بيسكويتو خورد ميكنم ميريزم تو كاسه ش، دوتا پيمونه شيرخشك هم ميريزم بعد ابجوش ميريزم رو همه ش، بيسكويت حل هم نشه مهم نيست، فقط اينكه نرم بشه و شير تو خوردش بره